(اینجانب حساسیت بالایی به پاکی شعر دارم و استفاده از واژگان و افعال ناپسند را در زبان شعر جایز نمی دانم ، ولی در سرودن این مثنوی که شان نزولش رفتار غیر اخلاقی یک مرد در کسوت معلم یا ناظم مدرسه می باشد ؛ به ناچار دو فعل برای رساندن پیام به کار گرفته شده است که پیشاپیش از شما خوانندگان فهیم و ادیب پوزش می خواهم.تعداد ابیات این مثنوی بیش از 50 بیت است ولی به دلیل پایبندی به عفّت کلام در شعر ، گرفتار خودسانسوری شدم و تعداد ابیات را به کمتر از نصف کاهش دادم.)
عجب آشفته بازار است اینجا
شبیهِ عهدِ قاجار است اینجا !
به قدری کشورِ ما خر تو خر شد
که گاوِ نر ، سوارِ گاوِ نر شد !
نمی دانم مگر اینجا چه رازیست ؟
بسـاط و رونقِ همجنسبازیست !
مربّی در هنرجـو می گذارد
معلّم در محصّل می فشارد !
شگفتم ریشـهِ این واقعه چیست ؟
و یا که باعثِ این فتنه ها کیست ؟
بیامیــزد معلم با محصّل ؟!
دو پای عقلِ من افتاده در گِل
محصّل جای اولاد است ، ناظم !
شبیهِ طفل و نوزاد است ، ناظم !
محصّل بچّه و بی شیله پیله است
چه داند مدرسه عینِ طویله است ؟
فریبِ یک محصّل نیست مشکل
که پاک است و ندارد کینه در دل
به آسانی توان هوش از سرش بُرد
و بعدش هر بلایی بر سر آورد !
ولیکن فکـرِ شیطانی روا نیست
عدول از خُلقِ انسانی روا نیست
تمامِ فکر و ذکرِ تو لواط است !
تو را با آدمی هم اختلاط است ؟
خودت جای پدر بگذار یکبار
عزیزت در خطر بگذار یکبار
هر آن کس که نشان از مرد دارد
سـراپای وجـودش درد دارد !
تو را در سر پیـامِ انبیـا نیست ؟
مگر در چشمِ هیزِ تو حیا نیست ؟
چه فعـلِ مبتـذل کردی تو نامرد !
به رفتارت دغل کردی تو نامرد !
تبـه کـردی تو شـغلِ انبیـا را
به بازی داده ای شرم و حیا را
معلّم هستی و این بیت خواندی
ولیکن حِکمتش از سینه راندی :
" فلک آیینـهِ عدل است ، شاید
که هـر چـه از تو بیند وانماید "
مگر این مملکت صاحب ندارد ؟
که یاغی جای ناظم می گمارَد !
عجب آشفته بازار است اینجا
شبیـهِ عهدِ قاجار است اینجا !
مازیار نظری ( 10 خرداد 1397 )
درودبرشما
بسیارزیباو بجاست
خدا خودش به داداین ملت برسه