1.
نامردم اگر می نخورم مست بمیرم
در پای تو افتاده و سرمست بمیرم
نامردم و نامردتر از آنکه نخواهد
دور از غم دل بار دگر هست بمیرم.
سمیراعزیزی
2/3/1397
2.
نیست کس آگه ز غم جان جان
نیست خدایی که مرا او نهان
نیست ز دل ها همه چشمی روان
نیست به جان ها همه چشمی زبان.
سمیراعزیزی
2/3/1397
3.
می ز شراب است و شراب از می است
روز وداع همه شاهان کی است
غم نخوری تا که ندانی غمت
را چه غمی از غم جان در پی است.
2/3/1397
4.
پشت هر پنجره ای باشی تو
عاقبت از در دل می آیی
و مرا محو تماشای خودت خواهی کرد.
سمیراعزیزی
29/2/1397
5.
ای شب بیا با خود ببر فردای تاریک مرا
تو بیش از این شب های تار گم کرده ای ماه مرا.
سمیراعزیزی
29/2/1397
6.
"ما را چه به آزادی"
ما را چه به آزادی
ما را چه به این جشن و
ما را چه به این شادی
ما را چه به آزادی
ما را چه به زندان و
ما را چه به زندانی
ما را چه به این قصر و
ما را چه به این شادی
ما را چه به این تخت و
ما را چه به این شاهی
ما را چه به آزادی
ما را چه به این شادی
ما را چه غمی جز عشق
خواهد کند آزادی
ما را چه غمی باید
در سایه ی آزادی
ما را چه به خورشید و
ما را چه به این ماهی
ما را چه غمی، آهی
ما را چه به فریاد و
ما را چه به فریادی
ما را چه به آزادی
ما را همه آزادی
ما را چه به این جشن و
ما را چه به این شادی
ما را چه به این تخت و
ما را چه به این شاهی
ما را چه به این قصر و
ما را چه به زندانی
ما را همه زندانی
دور از همه آزادی
ما را همه آزادی
دور از همه زندانی.
سمیراعزیزی
3/3/1397
بسیار زیبا بودند