جمعه ۷ دی
|
دفاتر شعر محمد حسین محمدی
آخرین اشعار ناب محمد حسین محمدی
|
خواب دیدم
خوابی دردناک ترازسوختن گندم زاری
همچون زن بی آزاری
که بسانِ سگی بی صاحب
از بی صاحبی میسوزد درخودش
وهوای خانه اش با دردی اغماض گونه
از بوی گندم نماها لبریزگشته
خواب دیدم
پدرم با بیزاری ایستاده در شیاراتاق
و با خیال ترسناکش نقاشی میکند
پرنده ها را در دل اجاق
و در آن سو
مادرم با هق هق آوازسرمی دهد
که خوشبختی
تعریفی ندارد
جزبدبختی
و من تمام بغض هایم را
سنگین ترازجهان به دوش میکشیدم
که چرا درخانه ی مشکوک ما
همه چیزترسناک است
حتی سکوت
که چرا درخانه ی متروک ما
ناامیدانه تارمی بافد
حتی عنکبوت
و با آهنگی غمگین زمزمه میکردم
که همه چیز تعریف شده است
حتی تعریف
و پر وزن و بی وزن
به زمین بی صاحب میخندیدم
وماتو مبهوت گریه میکردم
که چرا طلوع خانه ی ما
هنوز رنگ وا نکرده
به فکرغروب است
که چرا عشرت و حکایت ما
از تیر بختی گره خورده به غروب
و با چشمی خمار و رمقی بیمار
به قفس ها نفس می دادم
تا درباطن این شعر
شاه بیتی نداشته باشم
تا مبادا آماج من باشد
همچون آماج خدا
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
زیبا و غمگین بود