به «سین» اوّلِ اسمم ،به واج ِآخری ام
عزیز گم شده در حرف های زندگی ام
که دیر آمده ای لحظه های نابم را
به « ی» رسیده نفس هام رو به مردگی ام
به حقّ صد شرف« لااله الاالله»
نگاهِ من به تو چیزی شبیه مُردن بود
خلافِ ردّ ِ هوایت ،همیشه پس رفتم
تمامِ هوش و حواسم به دل نبُردن بود
چه قدر بی تو بمیرد؟چه قدر خوش باشد
به لاشه ای متعفّن ،به رسم عادت ها
چه قدر بسته شود در سکوتِ شیشه ایَش
فشارِ زندگی ام،توی قاب حسرت ها
بهم رسیدن ما هم ،مسافری تنهاست
که ایستگاهِ غم آلودِ او قطار نداشت
و بی اراده شنیداو ، هزار سالِ کِدر
صدایِ فاصله ها را که انتظار نداشت
شکسته توی خودش، فحش داده ،امّا بعد
مهم نبوده برایش دوباره خو کرده
نه اختیار نبوده به «زیرِ چرخِ کبود»
که سرنوشت به جبری نوشته رو کرده
دلم گرفته دعا کن که سرنوشتِ مرا
خدا مرور کند، در سکوت تا بزند
و سر به شانه ی من تا غروب گریه کند
«به عشق قبلی یک مرد پشت پا »*بزند
#سارا سلماسی۹۷/۱/۳۰
*اجازه هست که اسم تورا صدا بزنم
به عشق قبلی یک مرد پشت پا بزنم؟
«سید مهدی موسوی »
نومید و زیبا ست