به سراغ من اگرمى آييد
نرم وآهسته نياييد
نترسيد
تندوپيوسته بياييد
چينى تنهايى من نازک نيست
لايه اى ازدردضخيم
باغبارسالها
قبرمراپوشانده
من همانم که ترک برداشته
قلب نازکش ازفريادسکوت
يادم آيدکه سهراب مى گفت
الاغ يونجه رامى فهميد
خوش به حالش, عشق رامى فهميد
دردرامى فهميد
ماهمه سنگ شديم
درمسيرسنگلاخ زندگى
ماهمه لنگ شديم
روزگارمان بدنيست
تکه نانى داريم
قدرمادرنمى دانيم
دوستان رارانديم
ازخدارانده شديم
آتشى ساخته ايم
مى رودباغ به باغ
مى رودشهربه شهر
حجرالاسودماتاريکى است
پرده ى پنجره ها
دست حيف نان است
جاى گره خوردن احساس وگياه
جاى برخوردقفس وآينه ها
سالهاست زخمى ست
قلب هاسنگى است
ميوه ى کال خداگندیده است
توت دانش,تلخ است
چه بگويم ازما
نه که عاصى باشيم
بلکه به اين تلخى دانش وخدا
سخت راضى باشيم
سلام وعرض ادب خدمت شاعران گرامى
من اين دلنوشته راتقديم مى کنم به روح شاعربزرگ,سهراب سپهرى
خواستم اززمانه خودم شکوه کنم وبه سهراب بگويم, کاش مى ديدى که چقدربين زمان ماوزمان او تفاوت است
اميدوارم قسمت هايي که ازشعرصداى پاى آب,استفاده کرده ام سرقت ادبى محسوب نشود
.....
....درددلى بودباسهراب....
شادبمانيد
ارادتمند
بسیار زیبا
و مبین مشکلات جامعه ما