یاد داری صحبتِ یکشنبه را :
گَر که من چهره نَهَم بر خاکِ سرد
تو نمی آیی بر مزارَم ای پَری؟
با
گلِ
زرد و سپیدِ دیگری ؟
دستِ خود بالا زدی
گفتی به مَن:
اِ......مَگر میخواهی از دنیا رَوی؟
رَخت بر بندی زِ شهرِ خاطره
یاد داری صحبَتَت، گو ای پَری:
رویِ مهتابم خَراش اُفتاده است
تو نمی دانی مَگَر ؟
من نمی آیم به میعادِ سیاهِ سنگِ تو
نرگس این ها را بِگُفت و ناگهان
از
بَرَم رفت و دِگَر رفت و نیامد بر قرار
چند سالی میشَوَد،آری گذشت
رفته،اینک مردی از دورانِ ما
ایستاده
بر
سرِ قبرِ سپیدِ تنگِ خود
گاه گاهی خیره میگردد به گورستانِ درد
نرگس اما در کنارِ شهرِ خویش
دست در دستانِ مردِ دیگری؟
مَردِ ما مغموم و افسرده،کناری خفته باز
خیره بر آن کوچه یِ یکشنبه ها
یاد داری سرگذشتم
ای پَری ؟
__________________________
بداهه_ عیسی نصراللهی ۹۷/۱/۲۸
پ.ن :
تقدیم به عشقهایِ گذشته_ تقدیم به عشقهایِ نارَس ولی شیدایی_ تقدیم به کسی که " شبیهِ هیچ کس نبود "_ تقدیم به کسی که کنارِ منه،پیشِ منه،صدایش را میشنوم ولی خیلی دوریم از هم ( پس از ۱۵ سال و بعد از سالها آمد،ولی همان نبود )_تو بگو با آن همه خاطره یِ اهوازِ غمیگن چه کُنَم؟خودت بگو
آه ای شعرِ غم آلوده یِ من
باز از همهمه یِ نرگسِ شیراز بگو
آه ای وسعتِ دریاییِ آغازِ خیال
باز
از
خاطره یِ ساده یِ اهواز بگو
آه ای شهرِ خَرامیده ی پاییزیِ موج
باز
از
نامه یِ دیرینِ من و عشوه یِ آغاز بگو
بداهه
...............................................................
تمام_ عیسا
درود
زیبا بود