لعنت به تو ای همیشه ی نفرت
لعنت به تو که باغچه ی ترقی ات
گلهای کاغذی رشوه بود
و نردبام عروجت ، بر دیوار تملق استوار
لعنت به تو و آن هیبت هولناکت
که کابوس بی تعبیر ترس را میمانست
و کلامت که هلاهل هیس بود
در گلوی همهمه ی زندانیان
و شعارت که شراب شیون میریخت
در پیاله ی اندوه مادران..
...
لعنت به تو تا ستاره
ای آفت اضطراب در مرتع سبز آرامش
که شلاقت مطلع درد بود و غریو خاموش خفقان !!
شیطان در شبستان تو میرقصید
و به سلامتی ات اهریمن ، گیلاس خون رشیدان را سر میکشید
نکوداشت شبان بی ستاره را
شلاق بر شاعران روشنی زدی
و پاسداشت ابلیس بی ترانه را
خون عزیزان در پیاله کردی
....
دریغا سپیده ی موعود برنیامد
تا کام دشنه ی خویش از گلوی تو بستانیم
تنها به پچ پچی در پستوی خانه بسنده کردیم و
نام این خفت خوفناک را حکمت خداوندی نهادیم !!
.
لعنت به تو که دستانت
مصحف حدیث رسولان را پاره میکرد
و دژخیمانت به یادمان وحشت
پوتین ترا صیقل میزدند با اشک یتیمان
و پنجره ی چشمت که کدر میگشت با آه اعدامیان
لعنت به تو
برای شقایق بکارت نوعروسانی که پرپر کردی
و برای قفل حرمت موسپیدانی که شکستی
و برای بلور بغض کودکانی که بر زمین زدی
لعنت به تو ای برگ سیاه تاریخ دیار من - امجدخان-
تا آنزمان که جای خون ، شعر جاریست
تا آنزمان آری- ای خداوند خنجر و خفقان -
لعنت به تو . . . .
دوم آذر 1386
کرمانشاه . دفتر ششم ( در خفا با خفتگان )
درود
زیبابود