وصف یار

چیستم من؟
یک تکه تنهایی
کیستم من؟
یک قاب عکس خالی
نوشتم از دل و عشق جوانی
شرح حال یک جوان پیر تو چه دانی
یک شاعر دیوانه
کارتن خواب بی خانه
خانه ام زندانی از اشعار است
هر طرف می نگرم چشمان تو اشکار است
در نبودت
در عمق هر خاطره می گریم
با تمام سکوت لب های بسته ات در جنگم
هر دم گویم که می آیی،با مرگ خود میجنگم
بیا زیبا دمی رویت ببینم،حال که من در گیر و دار مرگم
درنگاهت
آُسمانی از بی تابی خود می بینم
یک کهکشان از عشق و رویا،از جنون می بینم
دیدن چشمان مست بی وفایت بی قرارم کرد
در میان ارتش بی رحم عشقت،کودکی بی پناهم کرد
بر لبانت
یک بار ببر اسم مجنون بی لیلیت را
اسمم صدا کن،یادم اور اسم بی قافیه ام را
جز اسم تو در سر و لب چیزی ندارم
بیا از این سکوت بی صدایی،تو درارم
گیسوانت
موجی از عشق در باد
می بینم هرشب ابریشمش را در خواب
این نگاه بی فروغم،صبح و ظهر،در کابوس است
شب که بیدارم،چشمانت به مانند یک فانوس است