الهامست و الهامش
که به سنگ و سبو میرسد !!
تا بسرایند
چکامه ی این ایام غارت را ....
وگرنه چگونه میتوان هر دلال بی دلیل را
خویشاوند خواب خورشید خاوران دانست ؟؟؟؟
برسیم به سروقت سروده های او :
کان قندست کلماتش
که من مگس وار به گِردش گشتم و گَرده گرفتم
از زنبقهای قافیه اش
تا قوت شبان پرشور شتایش کنم
زنی که زاییده ی ابرست و
حریم دلگویه هایش آستان آرزو !!
آری
چون دامن عذرا مقدس ست
الهامی کز آسمان به الهام میرسد
شگفتا
که من شعر را میسرایم و
او میبارد
که من میبارم و او میتراود
که من میتراوم و او میگرید ....
رقص کولی های جنوب است
تموج هر ترانه اش
صفیر صوفیان بلخ ست ،
سروش هر سروده اش !!
هی بخت خجسته ؛
بی گمان ترا نیز به این بیداری
ندیده بودم
که او را کوزت کوزه بدست
چشمه ای میبینم
که آبشخور گریه های من بود ''
....ِ
الهامست و کاسه ی اوقاتش
کز شبنم شوریدگی پر میشود
شعرش
خورشیدی ست کز شرق اشتیاق
طالع میشود
کلمات ، کنیزان ماهروی حرم اویند
و آرایه ها
کبوتران دست آموز بام احساسش
گفته اند که شاعران
وارثان آب و خرد و روشنی اند
چه مبالغت کنم از حسن روزافزون غزلهایش ؟
که خودِ آبند و جاری در این بایرستان سکوت !!
که خودِ خورشیدند و طالع در این تاریکستان تردید ؟؟ ..
وگرنه کدام بداهه گوی بی سرزمین را میشناسید
که رفیق مویه های باد و
تسکین اندوه مهتاب باشد ؟؟
...
ای جماعت عطشان
که از توهم آب، به دامن صفا و مروه خزیده اید
الهامست او
شعرش را عاشقانه سر بکشید ..
( به بانوی بزرگ غزل : الهام امریاس) ... با تشکر از شعور مدیران این سایت
مانا
فاز 14 پارس جنوبی
12 آبان 1396