باز هم گیج و گنگ و سرگردان
از خودش هی سئوال میپرسید
چه کسی این وسط تقلب کرد ؟!
چه کسی پشت گریه اش خندید ؟!
از تلمبار غصه زیر سکوت ...
تا.....تظاهر دروغ پشت دروغ
خسته از بحث های بی سروته
وعده هایی که کشک بوده وُ دوغ
هر چه نخ رشته بود پنبه شده
دشمن فرضی اش برنده شده
پیله دور تنش تنید و ندید
فاتحه قبل مرگ خوانده شده
نعل وارونه هم زدند و نشد
دشمن و دوست را جدا بکنند
عاجز از فهم اعتماد و حیا
ناخدا را چرا خدا بکنند
در رگش جای خون غم و درد است
خسته از چرخ چرخ عباسی
تا به کی از خدا بخواهد که :
بی پناهم .... مرا نیندازی
باز هم "شاید" و "اگر" ... "ای کاش"
ای بر آن ذات زندگی لعنت
هی دویدن به سمت آخر خط
عاقبت مشت خاک روی تنت
عشق وامانده غرق بی هدفی ست
مرگ کابوس ..... زندگی کابوس
چه کسی این وسط تقلب کرد ؟
شک شده حس برتر منحوس
شک به پایان این شب تاریک
شک به جبری نبودن تقدیر
شک به کبریت بی خطر حتا
شک به هر مصلحت ... به هر تکبیر
شقایق بنـــــــــی اسدی
سلام بانوی عزیزم
بسیارزیبا قلم زدید