دوشنبه ۳ دی
نفس عمیق شعری از رامین جهانگیرزاده
از دفتر معجون کلاغ نوع شعر آزاد
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۶ ۱۹:۴۰ شماره ثبت ۶۲۶۳۰
بازدید : ۱۰۹۷ | نظرات : ۸
|
دفاتر شعر رامین جهانگیرزاده
آخرین اشعار ناب رامین جهانگیرزاده
|
نفس عمیق
وقتی که به سرزمین
سیب زمینی های سرخ
سفر کرده بودم
با او دوست شدم
باهم رویاهایمان را
سرخ می کردیم
می خوردیم و
لذت می بردیم
خسته هم نمی شدیم
او را دوست دارم
هر موقع که او را می بینم
به یاد آن سرزمین
و رویاهای سرخ شده مان می افتم
باز هم دلم می خواهد
باهم سفر کنیم به آن سرزمین
و با شور و شوق باز هم
رویاهایمان را سرخ کنیم
و بخوریم.
اما فرصتی نیست.
او را امروز در کافه
بابا لنگ دراز ها دیدم
برایم می گفت:
«تو باید کمی به خودت استراحت بدهی»
او راست می گفت
از وقتی که رویاهایم را خام می خورم
کمی خسته شده ام
روی صندلی راحتی خیالی ام
لم می دهم
چشمهایم را می بندم
تمامی افکار و خیالهای مزاحم را
از ذهنم پاک می کنم
از روی صندلی راحتی
بلند می شوم
دستهایم را بالا می برم
نفس عمیقی می کشم
نشد
دوباره نفس عمیقی می کشم
باز هم نشد
باز هم نفس عمیقی می کشم
باز هم که نشد
به خودم تلقین می کنم
- تو می تونی پسر!
تلاش کن!
تو باید بتونی!
تلاش می کنم
خودم را به آب و آتش می زنم
به خودم می گویم:
«این دفعه باید انجامش دهم»
می ایستم
باز هم دوباره
نفس عمیقی می کشم
اعصابم به هم می ریزد
رنگها را بر روی
کاغذ اشتنباخ می پاشم
قلم مو را به زمین می کوبم
نفس راحتی می کشم
و به خود می گویم
- زور نیست که
نمی تونم بکشم
همه قرار نیست
که نقاش باشند.
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.