يکشنبه ۴ آذر
|
آخرین اشعار ناب سمیه حسام
|
من روح عصیان کرده ای دارم
روحی که تو مشتاش باروته
هر شب کنارم منفجر می شه
بغضی که رنگش، رنگ شاتوته
پس لرزه های دردمو هر بار
محکم تر از هرشب بغل کردم
این حس قحطی زاده رو تا صبح
با قرص های خواب حل کردم
پتیاره های ذهن مسمومم
روح منو رگبار می بندن
رگهای آلوده به این من رو
شکل طناب دار می بندن
فریاد نبضم تو گلو مونده
هی تنگ تر هی تنگ تر می شه
بالا میارم این منو اما
پس مونده ها هی شعله ور می شه
باید که دریا رو بیارم تا
کابوس این رویا رو بردارم
با اشک های امشبم شاید
خاموشیمو دست تو بسپارم
اینجا میون خواب و بیداری
پاپیچ امروزم نمی مونم
فردا که رد شم با تو از برزخ
من شعر آزادی مو می خونم
#سمیه_حسام
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام خیلی ممنونم از لطفتون🌹🌹🌹 | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
سلام بانوی عزیزم
زیبا بود