عاشقی

‌
عاشقی پیمانه‌ی پیمان و ایمان و امانتداری است
عاشقی جان بر کف و شب تا سحر بیداری است‌
‌
عاشقی خون و جنون و هجر در افسانه نیست
شعرهای بد خط و اصرار یک دیوانه نیست‌
‌
عاشقی معیار حق است و محک در اعتماد
پایه‌ی سوگند همچون مهر و ماه و ابر و باد‌
‌
عاشقی یعنی زلالی، راستگویی و وفاق
دور باشد از فریب و از دروغ و از نفاق‌
‌
عاشقی محصول کفّ نفس و چشم‌افتادگی است
دیو شهوت یا هوس را زیر پا بنهادگی است‌
‌
عاشقی با ادعا و هرزگی هرگز نمی‌آید پدید
چوب می‌سوزد به کوره کِی شود چونان حدید‌
‌
عاشقی یعنی ز مویت تا قدم چو او شوی
گاه خاک و باد و آتش، گاه آبِ جو شوی‌
‌
عاشقی گر میل و مال و غایت آمال توست
مکتب و آداب دارد یاد می‌گیرش درست‌‌
‌
حضرت عالیجناب عشق می‌داند حریف خوب و بد
تا که بار عشق را  از کی سِتد، بر شانه‌های کی نَهد