سه شنبه ۲۹ آبان
قهوهای به یادِ یارِ پاکدست شعری از م تزکیه
از دفتر شعرناب نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۶ ۰۰:۲۰ شماره ثبت ۶۰۴۵۲
بازدید : ۳۰۱ | نظرات : ۱۰
|
|
ز جا برخیزم مگر،
لیوان قهوهای سنگین،
زنم بر این دلِ سنگینِ خفته در غم،
مگر یک بار دیگر،
به تلخیِ داغاش،
زنگاره از دل زدایم،
و شَوم مست آن نرگس پاک،
که به زنجیرِ کرکسهای بیفکر،
و صدای کلاغان قیل و قال ساز،
به کنجِ خلوتِ عشقِ خود و جانان خود،
رهِ صد ساله را، هر دم، به معنای عمیقِ آن،
میپیماید.
خوشا آن دم که او دارد را،
لب پنجرهی نداشتهاش،
بر روحِ خسته و نالان عاشقِ غافل،
به لطفُ ایزدی و هموارهاش،
بار دیگر، چون همیشه،
به آن پیکِ آبانماهیِ مشهور،
سپارد،
تا مگر یک بارِ دیگر،
مجدد در گوشِ جانِ مردمِ مردهدل،
سروشاش عقدهای گشاید،
نالهای دیگر سر آید،
و زلالِ بارانِ محبتش،
مجدد رعشهای در ذغالِ رنگِ برفِ ذهنمان بارد،
مگر یاد آوریم یادِ یارِ منتظر در پستو و نهانِ هر برگ را،
و به خود آییم و ز خود باز آییم،
و به خود برگردیم،
که نه هیچ است او،
جز خودِ خودِ خودِ حقیقیِ ما.
باز دلِ تزکیه را بشوراند،
و به عشقاش،
زمزمهای کور،
اما مَست،
برآمد ز نهان،
که هان ای مردمِ دور از مردمی،
بیدار شوید،
و به خود خیانت نکنید،
و به خود لطف کنید،
و به خود رحمتِ بیپایانش را،
ز همه آنچه که در عالمِ فانی ساریست،
برگیرید،
و به یادِ روزی که دیگر روز معنی ندارد،
و به یاد شبی که دیگر شب معنی ندارد،
و به یاد جایی که دیگر جای معنی ندارد،
ز امروز و امشب و اینجا و هر جا که هستید،
ز دلِ خود،
پُلی از عشق زنید،
تا تَهِ آن بروید،
بیگمان زیباست،
و به هر لحظهی خود،
جامهی حقیقت بپوشانید،
و نگریزد ز حَق،
که مَستوری در آن نیست هرگز.
م.تزکیه
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام ذوقتان زیباست. پایدار باشید. ممنون | |
|
سلام محبت فرمودید. و همچنین انشاالله | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
سلام
به جمع ماخوش آمدید