اهل بیت ( 5 )
تشنگی در کربلا آتش به صحرا می زند
اشک زینب قطره ها بر آب دریا می زند
کام اصغر گشته بی آب العظش وا العطش
ناله ها از بهر عطشان بس که لیلا می زند
گر عدو بر روی طفلان آب نوشین بسته بود
از چه رو شمشیر کین بر دست سقّا می زند
آن چنان می سوزد از پا خیمه ها تا پای جان
کز حرارت آتشی بر عرش اعلا می زند
طبله کرد از بس که خورد از خون مردان کربلا
خصم دون از نامرادی کوس رسوا می زند
آن زمانی کان عدو با خیزران می زد به لب
زخمه ها گویی چنان بر قلب زهرا می زند
می چکد خون از سری چون ماه رخشان بر شفق
ناوک از غم وا حسین از بام فردا می زند
نوجوانی صحن میدان او که نامش اکبر است
مرگ نامردانگی را مهر و امضا می زند
می رود بی ساربان زین دشت خونین کاروان
زینب اما زار و گریان بانگ مهلا می زند
یوسفی گم کرده زینب می رود دامن کشان
ضجه ها در کوی هجران چون زلیخا می زند
من چه گویم وصف حالت در رثا ای کربلا
تا که خون هر برگ سبزی را قلم ها می زند
دکتر نادر مسلمی ( ن م قطره )
آیینی بسیار زیبا و دلنشین
اجرتان با سقای کربلا