سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 دی 1403
    26 جمادى الثانية 1446
      Thursday 26 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۶ دی

        سکوت ، تنهایی ، آتش

        شعری از

        علیرضا امیرخیزی

        از دفتر دلنوشته های خاموش نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۰ ۱۸:۰۶ شماره ثبت ۵۹۲۲
          بازدید : ۸۶۱   |    نظرات : ۱۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        مثل یک خنجر سردی که به گرمیِ وجودم تشنه ست
        تو سکوتت رادر من کردی
        آویختی....
        در همه عمقِ حیاتم 
        در همه عمقِ وجودم .
        واژه ی کشته ی خود را 
        ریختی در قلبم .
        قلب من .. 
        وسعت یک خواب بلند... 
        در پریشانی طوفانِ سحر گاهِ یکی عشقِ فرو ریخته در چشمِ من است . 
        قلب تو ... 
        خسته ی غمگینی ِ یک فاجعه ی شوم 
        که در آن ، هرکس
        هیز کرده چشمان ،
        رو به سوی جسد و جسم تو بود .
        تا بر آرد از تو ...
        جمله ای  ، واژه ی نوری ،آهِ در تنهایی
        تا بگیرد از تو
        بوسه ی سرد نگاهت در سکوت یک شب
        مثل یک کرکس بنشسته بروی حدقه
        تا که خاموش کند چشمت را .
        قلب من ... 
        حادثه ای در خورشید ... 
        که دگر باره بیفروخت سراپایش را. 
        که دگر باره به تابش واداشت ..
        که به آتش جان داد ...
        از پس ریزش یک قطره اشک 
        که به خود غرق نمود خورشید را .
        که سیاهی بخشید عالم را .
        همه جا یخبندان...
        همه کس سردو ملول .
        همه را مرگِ تپش در دلشان .
        همه در فکر هم آغوشی یک سگ با ماه .
        همه در محور ذهنِ روده !
        همه در کنج سیاه ِ دندان عقلش .
        همه در سور عزا .
        همه در بستر مرگ .
        حال.......
        من آمده ام ...
        حال من در تپشم ....
        و تو ای خورشیدم !
        گرم شو از نفسم .
        گرم شو از دل من !
        واژه کن قلبت را !
        واژه کن بر من و در من آویز .....
        واژ ه کن آتش را !
        واژه کن !
        شعر ش کن  !
         
        1390/6/29
         
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4