به یاد ستایشگر امید و درخت و انسان ...عباس کیارستمی
گفتم كي ميايي؟
گفتي ميايم !
بي آيين
بي فلسفه
بي قيد و بند -
منظومه ها و كهكشان ها
وسورتمه سياره ها
بر سطح خالي آسمان
كجاوه كودكانه اي بيش نيست
آنگاه از سر دلتنگي محض
غبارروبي مي كنم
خانه هاي خاك گرفته را
پنجره های بسته را
تا تو در جايي دور
باز هم آغاز شوي
و من زاده شوم
در تناسخ آتشي ،يا رودي
كه خاكسترهاي مارا
باد باخودببرد
اي هندوي بيچاره همه اعصار
به فضيلت تسليمت ميهمانم كن
كه هيچ پاياني متصور نيست
همچنانكه آغازي
گاهي روياهايي دارم
چون همين زمانهاي پرتشويش واندوه
با كوله بار خاطره -
وترانه هاي مكررجدايي
كه با گريه اي آغاز مي شوند
وبر سنگ نوشته اي گم!
كجايند كوليان شوخ؟
تا عزلت خاكيان تورا به سر مستي كوچه باغها بيرند؟!
..پرواز تمثيلي پروانه ها
..آواز شوق انگيز قناريها
وهيچ مانعي رداي آزادي تورا
در آن سوي غارهاي آسودگي آلوده نكند
ماهشهر 1387 علی ربیعی(ع – بهار)
جالب و زیباست
عیدتان مبارک