همینجا هر چه پایان است نفرین میکنم
ننگ بر رنگ جدایی من جدا افتاده گان را نیز نفرین میکنم
راه بی برگشت و بی پایان ندیدم تا کنون
راه پیمایان این بی راهه را هر باره نفرین میکنم
ساکتم در اوج طوفانی شدن
بارش آنی باران.... زوزه های باد را من نیز نفرین میکنم
وای اگر امشب مدد کاری نیاید پیش من
من مدد را با تمام نیت پاکم...تماشا -نه- که نفرین میکنم
آری اکنون راز لبهای تورا در زیر لب نجوا کنم
من به جز یک راز-آن هم لعل تو_ هر راز نفرین میکنم
سرگرانی شیوه ***** چون من است
من تمام کافران را در دلم آهسته نفرین میکنم
شب چو تابد آبشار نقره فامش را درون کلبه ام
سرگذشت ماه را در کهکشانهای کهن رندانه نفرین میکنم
من دلیری را به وام ش برده ام از جنگ بدر
نهروانی های این بغوله را رگبار در رگبار نفرین میکنم
سرنوشتی می نویسم روی دفترهای خود از هر کران تا بیکران و این نوشت را اگر بدون تو که تنها راز زندگی هزار توی منی خواندم لعن و نفرین بر این سرنوشت
یا به قول خودمون: مامان!
راستی؟! دوستان عزیزم شاعران گرامی اگر به پیامها جوابی نمیدهم دلیل بر نخواندن نیست و همه را با چشم دوستی میخوانم و اگر تر اینکه برای شعر عزیزان پیام نگذاشتن بنده ی حقیر معنی کم سعادتی بنده در خوانش اشعار بزرگان نیست که میخوانمتان از اینجا تا بی نهایت...
رضا 20/12/90
و من الله توفیق