انفجارِ بغض
ای شبگردِ کوچه های تنهایی .
ای شبنم فروش گَرده ی گُلهای ارغوانی .
من دوست دارم در جوار
فوّاره های معلّق بنشینم
و به عمق زلال ترین ،
زمزم تخیّل و اوهام خیره شوم
و از ارتفاع بلندِ آبنماهایِ آسمانخراش
فرود آیم
و بر هر شعاع آئینه شیرجه روم .
سپس از منتهاالیه شیشه های مشجّر
منعکس شوم .
من به نخستین شاعر پروانه پرست گلهای یخی
سجده می کنم و به آسانی آب نخوردن
به ترتیل آیه های وحی
آغشته می گردم .
ای سر سلسله ی مبارک ترین
گنبدهای خِضر شکوفائی .
از تو و همسایگان همجوارت
تمنای سایه ساری دارم
تا دمی را لیلاوار در مجنون سرای
مداومتت بیاسایم .
مگذارعشیره ی آواره ام
در بیغوله های تاریکی و عفونی افیون
زمین گیر شوند
و تفکّر و سَرِ خود را
در میان زانوان خود جستجو کنند .
پروردگارا :
از مائده های آسمانی آیاتت
در این فصل یخبندان
خُورِشی به لبهای کبود کودکان فراموش شده ی قرن
ارزانی فرما و نگاهِ نومیدِ آنان را
به شکوه ترین مناظرِ گُنبدها و گلدسته ها
منوّر ساز .
ما دیگر طاقت دیدن انفجارِ بغض ،
بر گونه ی همنوعان و جوانانمان را نداریم .
باقر رمزی باصر
سجده می کنم و به آسانی آب نخوردن
به ترتیل آیه های وحی
آغشته می گردم .
بسیارعالی
زیبا ومتعهدانه مثل همیشه
الهی نگاهی