قطراتِ حقیقت
کبوترانِ دلِ بی نام من
محتاج دانه اند
و به هر سو ناامیدانه سرگردانند .
در امتداد شب منتظر روزنه ای از سحر
به زانو نشسته ام ،
تا از باقیمانده ی کشتزار تجلّی و فطرتِ گندمزار ،
خرجین تهی ام را برای دسته ی کفترهای
چاهی بی نشان سماوات ، لبریز کنم .
قطراتِ حقیقت از منقار واقعیّت می چکد
و دهانِ همه را به آب می اندازد .
زمانیکه سایه ی پرستوانِ در حال کوچ را
بر زمین گر اندازه میگیرم ،
تازه به تزلزل اندام نحیفم پی می برم و میلرزم .
شاید این جمعه هم نیامد
و مسئولیت گرسنگان و پابرهنه گانِ ازَلیّت با ما باشد .
بیا دیگر به کاوه سفارش شمشیر ندهیم ،
بیا داس را به دشنه ترجیح دهیم .
بیائید همه با هم کمان ها را بسوزانیم .
امسال شجره ی طیبه
شکوفه ی ثواب داده است .
امسال چشمه ی طراوت ،
بالاتر از قرنهای پیشین است .
بدان که بیابانهای سجود ،
حاصلخیزتر از
آبشارهای نیایش است .
ببین چگونه ایلات حاشیه ی قنوت ،
در رکوع مدام ،
هم بستر آه های سرگردان وداع هستند .
باقر رمزی باصر
استاد درمورد کتاب ها که فرمودید انها را در بخش تبلیغ کتاب قرار دادم هر وقت هم خواستید باز در خدمتم فقط یاو اوری کنید