شهری ندیده ام من، از گ......ار بدتر
چنگی به دل ندارد، گلها زخار بدتر
در خیر مقدم شهر، بغض گلو شکستم
گوئی وداع جان بود، شاید هزار بدتر
احساس من چو یخ شد،در آفتاب سوزان
گوئی گه مُرده بودم ، از این فشار بدتر
پیچیده بوی غربت ، در جای جای این شهر
دیدار چشم گریان ، از انتظار بدتر
دلداده ای ز ما هم ، در دام شد گرفتار
خود را به آتش افکند، پروانه وار بدتر
از مادر و برادر دل کَند و رفت بی دل
گویا که قحطی مَرد ، شد در دیار بدتر
گفتم که غربت است و عمری فراق خواهر
گفتا که عشق دارد، از این قمار بدتر
گفتم که خواهر من ، م...ار را رها کن
گقتا که غیر م ...ار، از زهر مار بدتر
دیدم که در دل خود ، خوش بود خواهر من
گفتم خزان حیا کن ،در کوی یار بدتر
تقدیم به همه کسانی که عزیزانشان در دیار غربت زندگی می کنند و در این دنیای چند روزه در حسرت دیدار هم اند، و با ارزوی خوشبختی و کامیابی همه آنان.
(غربت آن نیست که ندانند کجایی و بگیرند سراغت را . غربت آن است که بدانند کجایی و نگیرند سراغت را)
غمگین و زیباست