(( دست هایی پشت پرده ... ))
از همـان روزی که پـرواز و پریـدن باب شـد
بال را ، از کِتـف هر پروانـه چیـدن باب شـد
پا به پـای حضـرت هابیـل رفتـن ، خوب بـود
تـا کـه بـا قابیلیـان هم سو دویدن باب شـد
آسـمان هم لاجـوردی بوده تـا نفـرینِ نـوح
بعد از ان پاشـید و بیش از حد چکیدن ، باب شد
در همان روزی که یوسـف را به چـاه انداختند
لکّـه ها را دامـنِ گُرگـی کشـیدن بـاب شـد
زندگی کردم ، خـدا را بنـدگی بـی بَردِگـی
تـا فـروش آدم و آدم خـریـدن بـاب شـد
حضرت موسی که در دامان فرعـون جـا گرفـت
آب و نان بر سـفره ای از خون چشیدن باب شـد
از همان وقتی که عیسی مُرده ای را زنـده کرد
کینـه ها را زنده کردن بـا دمیـدن باب شـد !
جـانِ ابراهیـم را آتش گلسـتان شـد ولـی
در میـان شـعله ها سُـکنا گزیـدن باب شـد !
شد خیـانت در امانت با محّـمد(ص) ریشـه کن
بعـد از او عِترت کُشـی با سـر بریدن باب شـد
دیدنـی شـد حق ما کوچک تـر از ارزن ولـی
پول و امـلاکی نجـومی را ندیـدن باب شـد
دست هایی پشت پرده ، کس نمی داند که چیست !
پس ((شـنیدن کی بُوَد ماننـد دیـدن )) باب شد
کاش می شـد جـاذبِ نیکـو بگویـد یک نفـس
پـرده هـا افتـاد و تنهـا ، آرمیـدن باب شـد
مـن در این جغرافیـا ، تاریـخ می بینـم ولی
در غـزل ، مجنـونِ بی لیلا شنیـدن باب شـد
(( جاذب نیکـو ))
یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر، ندای حق سردادند و انسانها را به برابری و مهر ورزی دعوت کردند ، اما دست هایی پشت پرده ، همیشه و در اثنای تاریخ ، بشر را به بیراهه رهنمون کرده است ... تقدیم به همه ی حقیقیت جویان ...
مهربان و حق مدار باشیم عزیزان