''دیروز که من مردم ''
دیروز که مردم دوشنبه بود.
نه زمان ایستاد و نه زمین .
نه چراغی به خاموشی سپرد
نه ستاره ای به افول
چرخ میچرخید.
چون اغازی نبود که پایانی طلب کند.
حساب بی حساب
کسی از دختران زنده به گور نپرسید
که به کدامین گناه این گونه شدند.
دیروز که من مردم دوشنبه بود
اما بیمرم برای مادر
بمیرم که نمرده است با خیال آسود.
بمیرم که بعد مرگم هر روز میمیرد
تا زنده بمانم "در خاطرش"
دیروز که من مردم دوشنبه بود.
اما بمیرم برای پنجشنبه هایی که با حال ملالت به بسترم می ایی .
تا همنشین سردترین سنگ و خاطر سبزت باشی
تا مزدایی خاطرم را ز خاطرت.
دیروز که من مردم پرندگان عاشق بودند
چون همیشه
و خورشید تابان تر از هر روز میتابید.
دیروز خاطره ای شد در ذهن زمان
تا من حادثه ای باشم در خاطر تو
خوب و بدش دست خاطرت
من از تعبیر تکویر
من از عاقبت گل گذشتم به گور.
تن تنهایی که تنهایند سلامت باد.
تا نمیرند چو من در تنهاترین دوشنبه سال