(1)
خود را به خواب زده احساسم؛
شاید،
که رویایت،
ببیند...
***
(2)
و احساسم،
غزل، غزل،
عاشق می شود:
طلوع نو و دوباره ی چشمانت را...
***
(3)
شبنم عشق،
چکه می کند:
از گلبرگ احساسم...
تمام احساسم،
درگیر توست...
***
(4)
زلف درازی نیست:
دام دل من؛
چشمانم،
خیره،
به احساس نهفته در نگاهی است...
***
(5)
نت به نت،
صدای خیس باران،
به طراوت می انگیزاند:
موسیقی احساس مرا،
در آبی های بی کران...
***
(6)
هر لحظه؛ نو به نو،
موجی نو می گیرد:
قاموس احساسم،
سرایش ترانه ی ناب نگاهت را...
***
(7)
احساسم نفس می زند:
در بی همزبانی!
درد باید دلت را؛
تا که دردم را بدانی!
***
(8)
در صبوح احساس،
بوسه می خواهد دلم؛
خرابم کن،
از جام می گون لب هایت...
***
(9)
از مشرق نبض احساست،
طلوع مهر را،
به نظار می نشینم...
***
(10)
روزی که جاری شد:
زلال احساست،
سپاس مهربانی را،
کرنش نمای،
با عشق!
***
(11)
جاری است در اندیشه ی سبز آیینه ی احساسم،
بارشی از سبزینه های بی مرز!
***
(12)
آهنگ سفر کن ای دل!
از آبی نیلوفر،
تا آبی های بی کران؛
تا که احساس کنی،
از ژرفای جان،
کهکشانی از محبت را،
در فراسوی باوری،
لبریز از ستاره...
زهرا حکیمی بافقی
(الف_احساس)
سپید کوتاه عاشقانه