کوهِ جنگل جامه رنگ انبوه سر تا سر
رنگها جادونشان، پُرراز، غم گستر
در رگِ هر رنگ، دیگررنگ گویی می خزد آرام پنهانی؛
رنگزایی می کند این رنگرز نقاش افسون دست.
پرده در پرده ست رؤیارنگ
روی جنگل ـ نوک پا تا یال ـ پنداری
پرنیان بر پرنیان دیگری گسترده صورتگر.
خاک جنگل، پاک
پرده پوش از برگ؛ زرپیکر.
توربادی* تندخو در کار
بی درنگ از چار سو تازنده بی افسار
دست یغماگسترش بی بند
نادیار* و گم نشان پیکار...
بارش رقصان زربرگان
رقص مرگ انجام اسپندانه ها بر روی آتش را
می کشد بر پردۀ پندار.
خسته از لب می گریزد آه!
زهرخندِ جانگزِ مرگ است بر هستی
خندۀ پرتسخرِ یأس است بر امّید
شعله زن اندوه پُر انبوه
بر تنِ خشکیده شادانیست.
فصل بی برگی رسید از راه
سینه سوزی لب گریز است آه!
در چنین هنگامۀ بی سور هستی سوز غم افزا
چشمهای پُردرخش آرزوهای زرین زندگی انگیز، امّا
همچنان باز است
زایشی فرخنده را رهپا.
(آذرماه 95 تنکابن)
..................................................................
* تورباد Tur-bâd که در گیلکی توره باد Turǝ-bâd هم می گویند به معنی باد دیوانه و وحشی است و نام بادی ویرانگر است. تور واژه ای بسیار کهن است. توران (و تورانی)، در ادب فارسی، از همین ریشه است.
* نادیار Nâ-dǝyâr, Nâ-diyâr : ناپدیدار، نادیدار.