مادر
این عشق بهاری نهان است زمادر
این شور جوانی بیان است زمادر
در راه محبت به طراوت رسدش او
این نور خدایی جهان است زمادر
زیبایی او همجو گلستان به رخ اید
این شوق شقایق به زمان است زمادر
شب ها چه نخوابید که بیدار نمانی
این لطف و بزرگی نشان است زمادر
لالایی او نغمه ی گوشت شده ای یار
این مهر و محبت مهان است زمادر
در سجده ی باران که تو راکرد دعایت
این بندگی چشم و زبان است زمادر
از جان و جمالش به جوانی تو دادش
ای فطرت دریای یلان است زمادر
از نان و غذایش که بکاهد دهدش تو
این خصلت رویای جوان است زمادر
در ساز پر اوازه دهد راز عنایت
این مایه ابر و اسمان است زمادر
از چشم شهامت کند او گریه شادی
این بارقه دین و امان است زمادر
دردان بکشد تا که تو دردی نکشانی
این زینت شعر و داستان است زمادر
بوی گل یاس خواهدش داد به دنیا
این رایحه فرشتگان است زمادر
جنت که به زیر پای ان رفت به فردا
این قول خداوند جهان است زمادر
هاتف که شود عاشق مادر زنهانش
این عاطفه جان و عیان است زمادر
.
.
.
محمد حسین اسحقی
.
.
زمستان سال 1395
سلام
بسیارزیبا بود