چه طنین انداز است. . .
صوت گرم پدرم. . .
خنده های مادرم. . .
و چرا در خانه ی من نیستند؟
این نواهای دل انگیز و نجیب!
هر کجا می نگرم خانه ی قلبم خالیست. . .
و محبت این حوالی است آیا؟
یا که در کودکی ام مانده هنوز. . .
کسی از جنس خدا. . .
پای من مانده هنوز. . .
هر کجا مینگرم. . .
هر کجا از من رویگردانند. . .
من به دنبال صداها هستم. . .
من به دیدار پدر دلبستم. . .
من صدای مادرم در گوشم. . .
و خدا میداااند،تشنه ام و مشتاقم
هر کجا مینگرم. . .!
آه اما که چه بی عاطفه ام
آه اما که چه خاکستری و ماتم من!
و چقدر پستم من. . .
که چنین بی تابم و بی عشق خواهم که روم!
مادرم،عشق بدم در روح من
پدرم تکیه دهم بر جسمت؟
من نباید تکیه بر دیواره ی غم بکنم. . .
از همین لحظه دگر عصا برایت میخرم. . .
نه! میخواهم خودم عصای دستت بشوم. . .
مادرم تو روی چشمم مانی. . .
و تو را زیباترین پیر جهان میبینم. . .
و تو از آب زلال چشمه ها پاک تری. . .
که در این خانه ی زیبا جوشی. . .!
من سعادت را در عمق نگاهم دیدم. . .
و در این آینه ها عاشقمردی دیدم. . .
که دگر تشنه ی احساس نبود. . .!!!
"محمدحسن ایوبی"
#خانه_سالمندان
#فراموششان_نکنیم
درود
زیبا بود