دوشنبه ۵ آذر
زاغ و برجام شعری از محمودی صفا
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۰ دی ۱۳۹۵ ۱۶:۱۸ شماره ثبت ۵۲۶۴۷
بازدید : ۵۲۳ | نظرات : ۶
|
آخرین اشعار ناب محمودی صفا
|
زاغ و برجام
زاغکی برگه ی سفیدی دید
به دهن برگرفت زود پرید
بر درختی نشست در راهی
که در آن بود نوچه ی شاهی
نوچه ی ساده لوح و خوشکل و ناز
رفت پای درخت و کرد آواز
گفت : به به ، چه زاغک ماهی
تو از این برگه چه می خواهی؟
تو که هستی بهتر از مرغان
نام من هست اکبر ترکان
زاغکم ، این نه برگه ای خام است
قالب پنیر نیست ، برجام است
این سند، آفتاب تابان است
نسخه و شفا و درمان است
این سند ، را مثال ، چون تیر است
پس ظریف ، آرش کمان گیر است
زاغک من تو بی سواد هستی
بی شناسنامه و معاد هستی
تازه دوران رسیده ای زاغک
که به برجام ما کرده ای شک
تو که هستی کاسب تحریم
متحجر! ، نما مرا تکریم!
زاغ خواست غار غار کند
این دروغ را انکار کند
برگه افتاد چون دهان بگشود
نوچه جست و برگه را بربود
زاغ گفتا : که اکبر ترکان
این سند ندارد آب و نان
نکند فریب روبهک خوردی
فکر کردی به برگه ای بُردی
روبه پر فریب و حیلت ساز
در گوشت چه خوانده است آواز
قالب پنیر مرا که ربود
داستانم عبرت تو نبود
هسته ای داده ا ی به برجامی
تا دهد روبهک به تو شامی
روبهک زرنگ و پر رو است
باجناق چوپان دروغگو است
حسنک هم فریب او را خورد
با فریب ، مرغ و گاو او را برد
کوکب از دست روبهک دق کرد
مکر کرد و او را عاشق کرد
کوکب ساده را خامش کرد
کل اموال او به نامش کرد
بعد هم به مکری طلاقش داد
زن ساده ای بود روحش شاد
زاغ گفتا به خنده ای که عمو
به چه عقلی دل داده ای به او
روبه الآن دولتی دارد
قدرتی و شوکتی دارد
دولت او ، انگلیس مکار است
او رفیق گرگ خونخوار است
گرگ گر چه پوست میش دارد
ابن ملجم است گر چه ریش دارد
روبه و گرگ اهل مذاکره نیست
چون زن فاحشه ، باکره نیست
برو این برگه نه درمان است
نه شفا و آفتاب تابان است
این برگه ی دور ساندویچ باشد
سیف خود گفتا که آن هیچ باشد
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
قلم خوبی دارید