سلام....
مرا گريه نكن ستاره آشناي در دوردست
من فقط ترانه اي را گم كرده ام
كه كودكيهايم را صدا مي زد
بعد از آن نفهميدم كي بزرگ شدم
و كي عاشق شدم
تا ياد بگيرم موسيقي دوست داشتني گريه را
اصلاً چرا به من ذل زده اي؟
مگر بيقراريم در چشمهايم ديده مي شود؟
مگر از آن دور دست هم خستگيم پيداست؟
مگر زخمهاي پانسمان نشده در زير لباسم را مي بيني؟
باور كن همه چيز خوب است
حال من خوب است
حال آسمان خوب است
حال دريا خوب است
و حال تمام ماهيهاي قرمز حوض خانه مان
نه اشتباه مي كني
من كه گريه نمي كنم
فقط كمي دلم گرفته
راستش را بخواهي به دريا فكر مي كنم
و به ماسه هاي مرطوبي كه چشمهايم را نوازش مي كند
آخر مي داني
قرارم را در دو قدمي دريا فراموش كردم
و وقتي چشمهايم را باز كردم كه او رفته بود
فكر كنم رفته بود مرواريدهاي گردنبندش را به صدفهاي خالي هديه كند
رفته بود به ماهيها ياد بدهد
چگونه نفس بكشند آسمان را
در عميقترين ساعتهاي شب
و پيدا كنند والدين ستاره دريايي را
در آسمان زلال كوير
رفته بود دست موجها را بگيرد
و ارتفاع مهرباني را نشانشان بدهد
تا ياد بگيرند پرواز را
چه فرقي مي كند ستاره
من كه با موجها مهربان نيستم
من كه ستاره هاي دريايي را به سقف آسمان پولك نمي كنم
من كه ماهيها را فقط در كشويي فريزر ديده ام
من كه دريا را در قشنگ ترين غروبش فراموش كردم
پس بهتر است در كوير بمانم
و فقط تو را نگاه كنم
كه هر شب عمق دريا را احساس مي كني
و سلام می کنی به خواهرانت
در وسعت آسمان نگاهش
گريه نمي كنم ستاره
فقط كمي دلم براي دريا تنگ شده
دلم براي نگاه مهربان خورشيد تنگ شده
دلم براي آغوش مرطوب موجها تنگ شده
راستش را بگو ستاره
هنوز هم او آنجاست
تا گیسوان دریا را شانه زند
تا هی آب گرم ببرد برای زایش ابرها
تا دست باد را بگیرد و به دامن آسمان گره بزند
تا عرق خستگی را از پیشانی خورشید بگیرد
هنوز او آنجاست
تا من فراموش کنم تاریخ تولدم را
امشب از او بخواه
رسم مهرباني را به سخره ها ياد بدهد
تا بيش از اين خون موجها را به ساحل نريزند
از او بخواه
دست ابرها را بگیرد
و چند قدم آنطرفتر ببرد
ببرد روی جنگل سرسبز
روی ارتفاعات سفید پوش
روی مزارع چای
یا هر جای دیگر
و بگذارد دریا و آسمان به دیدن هم عادت کنند
شاید بعد از این ستاره های بیشتری متولد شوند در آسمان کویر
اصلاً تو درست مي گويي
دارم گريه مي كنم
دلم براي دريا تنگ شده است
دلم براي شانه هاي خزه بسته صخره هاي نامهربان تنگ شده است
دلم براي قراري كه هر روز فراموش مي كنم تنگ شده است
دلم براي نگاه نامهربانش تنگ شده است
مي خواهم در چشمهايش دنبال رد پاي عشق بگردم
اصلاً می خواهم غرق شوم اینبار برای همیشه
مي داني چند روز است گل فروش سر كوچه مان
حتي يك شاخه گل رز نفروخته است
گناه دارد ستاره
باور كن گناه دارد
مي داني چند روز است نخنديده ام
مي داني چند روز است به هيچ كس نگفته ام دوستت دارم
تو كه مي داني من عادت دارم عاشق باشم
تنهايم بگذار ستاره
بگذار گريه كنم
بگذار گريه كنم
زیبا بود