بنفشه های کوچک ازدل خاک دوباره مهمان ده ما شدند
فصل قشنگ زعفرانی رسید چشم وچراغ قلب صحرا شدند
چه عطر وبوی ناب ودلپذیری که افتخارهرنسیم صبح است
چه پیرهن بنفش وبی نظیری عزیزو دلربا و رعنا شدند
بهاردیگری رسیده ازراه خدا دوباره عاشقی می کند
به حکمتش میان دست پاییز مثل گلی بهاره پیداشدند
مترسک بزرگ همسایه هم دلش پرازمحبت وصفاشد
پرنده های خسته را رها کرد کنارهم محو تماشا شدند
محو تماشای زمین سختی که مثل یک دامن چهل تیکه شد
مثال مردان وزنان دلشاد ترانه خوان بزم گلها شدند
میان دشت پاک احساس من یک غزل عاشقانه دلبری کرد
سرودم ازبنفشه ها که بامهر طلایه دارشادی اینجا شدند
اگرچه زحمت پدر فراوان ولی همیشه غرق ذکرعشق است
ازاین همه قشنگی وطراوت که کوه ودشت وتپه زیبا شدند
پانوشت:
اول مهر که میاد برداشت زعفران هم ازمزارع استان خراسان شروع میشه
گرچه زحمت فراوانی داره اما زیبایی وصفای خاصی به منطقه می بخشه!
بخصوص که شب نشینی هاودورهمی ها به بهانه ی کشیدن ریشه های زعفران
زیاد میشه وروحیه ی همکاری وهمدلی را بین مردم بالا می بره وروزهای خاطه انگیزی
رورقم می زنه!
ضمن استادان ودوستان بزرگوارم این شعرفوری وفی البداهه بود وفرصت کارکردن روش نداشتم مطمانن کم وکاستیهایی دارد که ممنون میشم بازگو کنید............