به نام او که اوست
بوی عرق می دهد افکارم
در کوچه های دروغین
و عهد های کپک زده
آنجا که کودکی در آغوش یخ زده پیاده رو...،
به نرخ گرسنه نمردن...
به نرخ گرسنه نمردن...
وزن می کند بی تفاوتی را
افکار کوک شده چه ناموزون به فیزیک زندگی لگد می زنند
خش خش جاروی شکسته به سنگ فرش خیابان
صفحه های ناخوانده روزنامه
زباله ،صفحه کار روزنامه روی زمین نیست
زباله اشرافیت ماست
زباله ...،شرف ماست در سکه های صدقات
زباله ...،ظرف های خالی برگشته از صف
زباله ....صدای گریه در بلند گوهاست
زباله...، پارچه سیاه روی نیزه هاست
زباله.. ،بوق ماشین هاست در کنار عریانیت
زباله ،من
در کنار قامت شکسته پدر
زباله.. ،تن لخت زنی در آغوش من
زباله ...این من
نقاب می زنی به حیثیت نداشته ات
نقاب می زنی به نداشته ات
زباله این تایید های بی دلیل
زباله تو
زباله نقش من درون این نوشته ها
زباله غذای سرد شده مادرم ،در انتظار من
زباله این غرور
زباله تو
سکوت
سکوت
سکوت
زباله این سکوت
.....
#نیماآسمند ۱۳۹۵/۸/۲۷ ۰۰:۰۶