پنجشنبه ۲۹ آذر
روزی که پاییز شوم! شعری از محمد حسن ایوبی
از دفتر گام های عاشقی نوع شعر نیمائی
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۵ ۱۱:۰۸ شماره ثبت ۵۱۵۸۰
بازدید : ۵۲۳ | نظرات : ۱۵
|
آخرین اشعار ناب محمد حسن ایوبی
|
میروی بی اعتنا
به من و آه و تمنای دلم. . .
ب من و سرخی چشمم از فراغ. . .
قطره های اشک را دیگر ببین
بین چگونه دانه دانه شد غرور
بین چگونه خاک شد کوه سترگ دل مرد!
حال دیگر هیچم. . .
هیچ ای هستی من!
من به هیچی شده ام راضی
بمان ای هر چه تو. . .
چند سالیست در این باغ گلی. . .
عادت خار تنت دارم که تر کش مرگ است!
پس به خار تو نبویم گلبرگ. . .
میروی بی اعتنا
و تمام زندگی میرودو میبری از کف من را. . .
میروی ای بی وفا
لا اقل من را نبر. . .
من امیدم به من است. . .
هیچی من همه از اوست. . .
همه خاک شدن هایم؛.برای تو و خاران تنت
کار من است!
ورنه من که خالی از هر بودنم!
من که چندین سال است کوچیده ام
از دلت ای سنگ دل
چند سالی است در کنارت
رخت خود را بسته ام
و به قصد سفری سخت. . .
که نرفته خسته ام!
شکوه ها و گله ها
همه از پاییز است
این زمستان پس چه بود در بین ما؟
بخت پاییز به حال و روز من می
ماند. . .
گرچه زیبا و دل انگیز تر از هر فصل است. . .
گرچه باران جلوه ی رحمت اوست
گرچه مهربانانه دارد لطف ها
همه از ابر سیاه آسمانش گویند. . .
همه از بازدم سرد دلش میگویند. . .
میرود پاییز و بارانی نیست. . .
مهر و رحمت هم نیست!
حال قدر فصل پاییز به اعلا میرسد!
میروم با پاییز مهربان. . .
قدر من در بین خشکی بیابان
و در این سوز زمستان دانی. . .
بازمیگردم با پاییز اما
مثل پاییز برای همه ام. . .
و در این جای زمان!
بی کسی سهم تو است!
و در این جای زمان
تو چقدر زود"تنها"شده ای
"محمدحسن ایوبی"
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام و درود ممنونم زنده باشید | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.