سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 23 فروردين 1404
    14 شوال 1446
      Saturday 12 Apr 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        زنان به خوبی مردان می توانند اسرار را حفظ كنند، ولی به یكدیگر می گویند تا در حفظ آن شریك باشند. داستایوسکی

        شنبه ۲۳ فروردين

        روی نُتهای گیج ..

        شعری از

        سیده نسترن طالب زاده

        از دفتر "مرواریدهای باروک" نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۵ ۱۵:۲۸ شماره ثبت ۵۰۹۹۰
          بازدید : ۷۳۹   |    نظرات : ۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        چند دقیقه بِه آخرین اُکتاو
        هَر ماه راس ساعت 25
         زنی  بلَنــــــــد
        با گیسوان  خُرمایی ِ تیره
        از ماده گرگ خاکستری درون آیینِه  ،
        بیرون میریزد
        .
        .
        .
        پابرهنه روی نُتهای گیج رایحه ی مُرکبات
        میــدَود،
        بارانی فیروزه ایَش  را از  گنجشکهای سورمه ای  میتکاند
        پیراهَن خونیشرا بغل میکند ،
        چند جفت چشم  خیسرا ،
        روی پوست آهو میخواباند..
         و گردنبند صلیبش را به بلندترین 
        شاخه ی جالباسی،
        می آویزد
        .
        .
        .
        زَنی کِه با کفشهای شیشه ای بِه قالی زیرپایش فرومیرَود..
        .
        .
        .
         هر شب
        چند دقیقه بِه آخرین اُکتاو
        زَنی  با موهای  مِشکی
         با  سیاهی براق چشمانش
         و دامن گوجه ایِ روشَن
         دهانهای بُریده ی شاهرگهایشرا
        بر پنجره های رنگی عمارتی قدیمی ،  آوااازمیخواند  ..

        هر عصر 
        زَنی
        اضلاع بُزرگ بودنشرا
        بر دوش لبخندهای زرد شکسته میگذارد
        و با  اَمواج بکر  تمام ِ غزلهایش
         جهان مَسکوت بودن را 
        آرااااام مینوازد

        زَنی کِه در مشرق ماندرینهای سبز
        میان جنگ باد و گندُمزار
        .
        .
         
        .
        با نیمتاج گلهای دریایی
        تَمشکهای وحشی را هِی میکند ..

        چند ثانیه به آخرین اُکتاو
        هرصبح
        بهاری مُسللم
        تمام دوشیزگیشرا از چنگال  هَرز عَلفهای  گُرسنه میکَند..
        .
        .
        .
        هر صبح 
        زنی با کانون  شکوهش
        درعینک مردُمان کوتاه شهر، فرو میریزد..
        و سبد ابرهای سُرخابی_ش
        کِه میان  راشهای گرم  تقسیم میشود
         .
        .
        .

        هر روز
        زَنی 
        ساعتشرا با گرانترین عطرهای روی میز تنظیم میکند..
        زَنی کِه با دست بسته،
        گرگها  را بِه میهمانی شراب آورده اَست..

        درآخرین اُکتاو هر آیینِه
         ماده گرگ-ی  با چِشمهای یشمی سیر
        .
        .
        .
        پوزه ی خون آلودش را بِه پالتویی خاکستری میمالد ..

        سیگارشرا  خاموش میکند..
         فرزَندش را در آغوش میکِشد ،

        اقیانوسهارا  بر گونه اَش جا میگذارد
        موهای طلاییِشرا شانه میزند
        و خیره ،
        به باغهای رُز سرخ   خیابان رو به رو
        در سُکوت زیتونی جنگلهای نرم انگشتان پدرش
         بِه خواب می رود ..
        .


        هَر اُکتاو
        درهَر آهنگ:

        زَنی کِه ایستادِه ..
         مَردی کِه شبیه هیچکَس نیست..
         
        پ ن::::: 
        1-این سُروده مخاطب خاص دارَد.


        2-پوزِش از عَدم  اِمکان اِرسال نقد و نظر برین پیج چونان هَماره.
        3- سپاسگزاری می کنم  از ابراز توجه بیکران تان 


        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1