سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 27 آبان 1403
    16 جمادى الأولى 1446
      Sunday 17 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲۷ آبان

        اشک های خاموش...

        شعری از

        فاطمه دشتی

        از دفتر خط خطی های کودکانه نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۸ خرداد ۱۳۹۵ ۱۴:۱۶ شماره ثبت ۴۷۳۵۲
          بازدید : ۶۵۸   |    نظرات : ۳۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر فاطمه دشتی

        خواهم که امشب تا سحر گاهان بگریم...
        چون ابر گریان از غم دوران بگریم...
        عزم سفر کرده است مجنون ،باید اکنون
        لیلی صفت زین درد بی درمان بگریم..
        گر باشدم غمخوار امشب جمله گیتی
        از دوری دلدار مه رویان ، بگریم...
        دوشینه را کو میگشود از بهرم آغوش
        امشب بر آرم آه...و با افغان بگریم...
        ای بلبل عاشق فراق گل چو دانی
        لب باز کن ،تا با تو در هجران بگریم...
        نشر غزل قدیمی
        از سالهای خیلی خیلی دور..
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        احمدی زاده(ملحق)
        يکشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۵ ۰۱:۱۲
        سلام استاد فاطمه خندانک خندانک خندانک خندانک مهربان توچرا اینقدر شعر قشنگ می گی؟ خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک عزیز دل قدیم و جدید ت همه اشعارت دیونه می کنه من که دوست دارم خدایی دوست دارم خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        يکشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۵ ۰۲:۲۳
        ای بلبل عاشق فراق گل چو دانی


        لب باز کن ،تا با تو در هجران بگریم...
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        سلام بانوی عزیزم
        چقدرزیبا بود خندانک خندانک خندانک
        خوشحالم که بازم هستی نازنین
        خیلی کم پیدایین دلمون تنگیده مهربانو خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۵ ۲۰:۱۶
        درود بانو
        غمگین و زیباست خندانک خندانک
        وحید کاظمی
        يکشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۵ ۰۴:۰۴
        درود ها بر شما خواهر مهربان و شاعر
        بسیار عالی و در خور تقدیر قلم زدید
        مرحبا
        امیر جلالی( ا م دی )
        يکشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۵ ۰۶:۰۴
        گر باشدم غمخوار امشب جمله گیتی
        از دوری دلدار مه رویان ، بگریم
        درک این مطلب که چرا شاعر ، غزلی از گذشته های خیلی خیلی دور را انتخاب کرده و هوای آن دوران برایش دلخواه بوده ، بسیار جالب است.
        عاشقانه ای که در قالب غمنامه ای سروده شد.
        هم محزون بود و هم رنگ و لعابی براق داشت. بهره بردم و درود بر شما خندانک
        باقر رمزی ( باصر )
        يکشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۵ ۰۷:۳۴

        عزم سفر کرده است مجنون ،باید اکنون


        لیلی صفت زین درد بی درمان بگریم..


        گر باشدم غمخوار امشب جمله گیتی


        از دوری دلدار مه رویان ، بگریم...
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        يکشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۵ ۱۲:۱۸
        سلام . بسیارزیبا بود بزرگوار . خندانک خندانک
        نیره ناصری نسب
        يکشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۵ ۱۳:۵۱
        درود بر بانوی گرامی

        بسیار زیبا احساس خود را بیان کردید شعر احساس غمناکی داشت ولی لبریز از احساسات
        دلتان شاد و لبتان خندان خندانک خندانک خندانک خندانک
        علیرضا کاشی پور محمدی
        يکشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۵ ۱۴:۲۶
        خندانک خندانک خندانک
        نجمه طوسی (تینا)
        يکشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۵ ۱۴:۳۱
        سلام بر فاطمه عزیزم
        خوشحالم دوباره از قلمتان می خوانم .
        🌠💫🌠💫🌠💫🌠💫
        مهدی حریفی
        يکشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۵ ۱۴:۴۵
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        درود بر شما..زیبا سرودید...مرحبا
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        صفیه پاپی
        يکشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۵ ۱۴:۴۵
        ................ خندانک خندانک خندانک ................
        زیبااا بود نازنین خندانک خندانک خندانک خندانک
        ............... خندانک خندانک خندانک .................
        تقدیم به اهالی خوب شعر ناب:
        تاجری پسرش را برای آموختن «راز خوشبختی» نزد خردمندی فرستاد. پسر جوان چهل روز تمام در صحرا راه رفت تا اینکه سرانجام به قصری زیبا بر فراز قله کوهی رسید. مرد خردمندی که او در جستجویش بود آنجا زندگی می‌کرد.
        به جای اینکه با یک مرد مقدس روبه رو شود وارد تالاری شد که جنب و جوش بسیاری در آن به چشم می‌خورد، فروشندگان وارد و خارج می‌شدند، مردم در گوشه‌ای گفتگو می‌کردند، ارکستر کوچکی موسیقی لطیفی می‌نواخت و روی یک میز انواع و اقسام خوراکی‌ها لذیذ چیده شده بود. خردمند با این و آن در گفتگو بود و جوان ناچار شد دو ساعت صبر کند تا نوبتش فرا رسد.
        خردمند با دقت به سخنان مرد جوان که دلیل ملاقاتش را توضیح می‌داد گوش کرد اما به او گفت که فعلأ وقت ندارد که «راز خوشبختی» را برایش فاش کند. پس به او پیشنهاد کرد که گردشی در قصر بکند و حدود دو ساعت دیگر به نزد او بازگردد.
        مرد خردمند اضافه کرد...
        اما از شما خواهشی دارم. آنگاه یک قاشق کوچک به دست پسر جوان داد و دو قطره روغن در آن ریخت و گفت: در تمام مدت گردش این قشق را در دست داشته باشید و کاری کنید که روغن آن نریزد.
        مرد جوان شروع کرد به بالا و پایین کردن پله‌ها، در حالیکه چشم از قاشق بر نمی‌داشت. دو ساعت بعد نزد خردمند بازگشت.
        مرد خردمند از او پرسید:«آیا فرش‌های ایرانی اتاق نهارخوری را دیدید؟ آیا باغی که استاد باغبان ده سال صرف آراستن آن کرده است دیدید؟ آیا اسناد و مدارک ارزشمند مرا که روی پوست آهو نگاشته شده دیدید؟»
        جوان با شرمساری اعتراف کرد که هیچ چیز ندیده، تنها فکر او این بوده که قطرات روغنی را که خردمند به او سپرده بود حفظ کند.
        خردمند گفت: «خب، پس برگرد و شگفتی‌های دنیای من را بشناس. آدم نمی‌تواند به کسی اعتماد کند، مگر اینکه خانه‌ای را که در آن سکونت دارد بشناسد.»
        مرد جوان این‌بار به گردش در کاخ پرداخت، در حالیکه همچنان قاشق را به دست داشت، با دقت و توجه کامل آثار هنری را که زینت بخش دیوارها و سقف‌ها بود می‌نگریست. او باغ‌ها را دید و کوهستان‌های اطراف را، ظرافت گل‌ها و دقتی را که در نصب آثار هنری در جای مطلوب به کار رفته بود تحسین کرد. وقتی به نزد خردمند بازگشت همه چیز را با جزئیات برای او توصیف کرد.
        خردمند پرسید: «پس آن دو قطره روغنی را که به تو سپردم کجاست؟»
        مرد جوان قاشق را نگاه کرد و متوجه شد که آنها را ریخته است.
        آن وقت مرد خردمند به او گفت:
        «راز خوشبختی این است که همه شگفتی‌های جهان را بنگری بدون اینکه دو قطره روغن داخل قاشق(کنایه از عمر) را فراموش کنی»
        در پناه حق خندانک خندانک
        فرزانه جعفرزاده
        سه شنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۵ ۱۹:۳۸
        :3 خندانک خندانک خندانک خندانک 0:
        صابرخوشبین صفت
        چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۵ ۱۹:۴۴
        درودها
        فوق القاده بود
        زنده باشی خندانک خندانک خندانک
        مجتبی شهنی
        پنجشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۹ ۲۱:۱۸
        درود بانو
        بسیار
        زیبا
        بود خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        8