سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        حالتی شبیه کمدی کلاسیک

        شعری از

        محمد فروزان

        از دفتر یک قصه، دو آدم نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۵ ۱۶:۰۹ شماره ثبت ۴۷۱۸۳
          بازدید : ۴۸۳   |    نظرات : ۱۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        رنجهایی نهفته است  
        در چهار گوش بی روح ماشین
        تنهایی... آن مرد را فریاد می زند
        خاطراتش عجب سوز و آه دارد
        آن مرد 
        درد دارد و هیچ چیز جز آن انگار ندارد
        اینجا تهران است به وقت نیمه شب
        پشت چراغ قرمز
        من 
        آن مرد
        و کمی با فاصله 
        یک جوان پورشه سوار
        در انتظار سبز شدن 
        به انتهای خیابان نگاه میکنیم
        امشب گلایه های خودم را قورت دادم
        با حالتی شبیه کمدی کلاسیک
        بی عدالتی جهان را دوره کردم
        خندانکخندانکخندانک
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        احمدی زاده(ملحق)
        سه شنبه ۴ خرداد ۱۳۹۵ ۱۵:۲۷
        آن مرد درد دارد.!! این دوسه جمله بزرگترین تراژدی تاریخ است درد کهنه ای که همیشه به روز است.!!
        درود دوست خوب و هنرمندم افرین بر احساس خوبتخندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک

        آن مـرد درد دارد، مـوهـای زرد دارد
        زن غصه می‌خـورد از، حالی که مرد دارد

        آن مـرد می‌رود با، یک ساک توی مشتش
        هی‌ ضربه می‌خورد از، چاقوی توی پُشتش

        هی دود می‌شود با، سیگار لای دندان
        چایی نخورده برگشـت، آن مـرد توی زندان

        زن گـریه می‌کند در، زن گریه می‌کند با...
        زن گـریه می‌کند که، زن گریه می‌کند تا...

        زن... گریه می‌کند از، احساس ج ن ده بودن
        آن مرد مُـرده انگار، از ترس زنـده بـودن

        زن آب و نـان ندارد، از بـس‌ دهـان نــدارد
        زن مُرده است انگار، از بس‌ که جان ندارد

        آن مرد زن ندارد، در تخت‌های بی خـواب
        آرام می‌شود بــا، یک مشت قرص اعصاب

        در بستـه شد و مَـردی، برگشت توی زنـدان
        زن توی راهِ خـانـه، زن تـوی راه بـندان

        \\\\"یاسر یسنا\\\\"
        عباسعلی استکی(چشمه)
        سه شنبه ۴ خرداد ۱۳۹۵ ۱۱:۱۵
        خندانک خندانک
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        سه شنبه ۴ خرداد ۱۳۹۵ ۱۱:۴۱
        امشب گلایه های خودم را قورت دادم خندانک خندانک خندانک
        علیرضا کاشی پور محمدی
        سه شنبه ۴ خرداد ۱۳۹۵ ۰۷:۱۱
        خندانک خندانک خندانک
        مهدی حریفی
        سه شنبه ۴ خرداد ۱۳۹۵ ۱۲:۴۹
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        مرحبا دوست عزیز...البته نمیدونم جهان بی عدالت است یا خیر..اما مفهوم حزن آلود اثر شما ملموس است..موید باشید
        خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        بهاره ترابی (بهارنارنج)
        سه شنبه ۵ مرداد ۱۳۹۵ ۰۰:۱۵
        حس توی اشعارت خیلی جاریه دوست خوبم خندانک موفق باشی! خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        6