سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 2 دی 1403
    22 جمادى الثانية 1446
      Sunday 22 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲ دی

        ...

        شعری از

        حامد بیدار کهنمویی

        از دفتر طنزونه نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۲۱:۱۵ شماره ثبت ۴۶۸۸۲
          بازدید : ۵۲۳۰   |    نظرات : ۱۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر حامد بیدار کهنمویی

        گر چه من ایام خود را سوختم                   
        در عوض بس تجربه اندوختم
        توی مغزم خیلی چیزا ریختم                    
        کلی جبرو احتمال آموختم
        گوش کن گویم سخن از ابتدا                    
         پس به سوی من بکن گوش اقتدا
        بچه بودیم در حدودِ پنج و شش                 
        بود جیب رختمان پر از شپش
        هیچ نداشتیم خبر از پول و پله                  
         از ما بیشتر می دونست کور و شله
        کارمون درس و کتاب و این قبیل              
        اولین شاگرد هم بودیم هر ایل (= سال)
        انصافن عالی بود اون وقت درسمان          
        حاضر پاسخ ببودیم هر زمان
        گشت ایام و شدیم یک نوجوان                
        با خیالات و هوس های روان
        بود بروفق مرادمان جهان                       
        بی خیال و خوش همه روز و شبان
        فکر میکردیم روزگار این جوریه                 
        خوش مزس مثل چایِ تو قوریه
        دوستیامون واقعی بود واقعن                   
        عاشقی حجب و حیا بود واقعن
        اما امروزا دیگه اون دوستیا                   
        بهترِ هیچی نگم ...(وای روم سیا)
        لیلی و ممد چو هم مکتب شدند          
        عشق و خاک اره هم مرتب شدند
        همه چی خر تو خره خیلی تمیز             
        البته تیزی می خواد بَهر تمیز
        بگذریم از این مغال بس عجب                
        کر چه گویم نیست حتا یک وجب
        -----------
         آمدیم حالا دبیرستان شدیم                  
         وارد جمع عجیبستان شدیم
        تا الان کله که بوی قرمه داشت            
        بوی شعرو شاعری از آن بخاست
        گشت مخلوط این دو باهم شد رفیق      
        بعد یکم فواره زد حرف رقیق
        دید سوژه این قَدَر حالا که هست           
        پس چرا بر آن کمی خنده نبست؟!
        فی المثال :
        آموزش از آن طرف درحد فورد         
        صنعت خودرو به حدِ آکسفورد
        اقتصادِ خانواده بر فراخ                      
         اندکی شاید بلنگد در فراخ
        کار و بارمان ردیف از هر نظر                
        عمرنم اندک بیاید در نظر
        معتاد و علاف گشته منقرض              
        چون که یارانه بگشته منقبض
        دوست با ما هر چه کشور در جهان 
        از کومور تا بورگینا و فاسو جان
        چون مقام ماه در آسمان شب                 
        اعتبارمان سر دندان و لب
        احتراممان کنند هر جا رویم                 
        پایمان خیزند در هر جا شویم
        (گر که سالاری شدش بر من دبیر        
        تو بر این آمارِ من خرده مگیر)
        خلاصــــــــــــــــــــه
        در وقایع طنز را آمیختیم                     
          اندکی پودر حقیقت ریختیم
        با لبی خندان بگریاندیم دل                   
         تا که راحت گردد از آن این دل
        ما بگوییم بهر خنده این شعار              
        هر چند این حرفا ندارند اعتبار
        هر که خندید او ز روزی سیر شد       
        هر که ناخندید زودی پیر شد
        موضوعات قاطی شدن در حرف من     
        خود نفهمیدم چه گفتم در سخن
        خوب دگر بس میکنم من حرف مفت     
         تا نگشته بارم حرفای کلفت
        90/4/15
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        سه شنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۸:۲۹
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        درود برادربزرگوارم
        زیبا وطنازانه
        ودرعین حال تاثیرگذاربود خندانک خندانک خندانک
        آفرین خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        سه شنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۸:۳۵
        درود بزرگوار
        مثنوی بسیار زیبا و مبین مشکلات جامعه
        میلاد سالار شهیدان مبارک خندانک خندانک
        عباس وطن دوست
        سه شنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۶:۰۸
        خندانک خندانک خندانک
        سلام و عرض ادب بزرگوار

        بسیار زیبا و دلنشین سروده اید

        خندانک درود خندانک
        صفیه پاپی
        سه شنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۶:۱۴
        .................... خندانک خندانک خندانک ...................
        درود بر شما خندانک خندانک خندانک خندانک
        .................... خندانک خندانک خندانک ..................
        هدیه به اهالی خوب شعر ناب:

        روزها گذشت و گنجشك با خدا هیچ نگفت. فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت :
        ” می آید “
        من تنها گوشی هستم كه غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی ام كه دردهایش را در خود نگه می دارد. ” و سرانجام گنجشك روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند ، گنجشك هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود :
        ” با من بگو از آنچه سنگینی سینه توست ! ” گنجشك گفت :
        ” لانه كوچكی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سر پناه بی كسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این توفان بی موقع چه بود ؟ چه می خواستی از لانه محقرم،‌ كجای دنیا را گرفته بود ؟ ” و سنگینی بغضی راه بر كلامش بست. سكوتی در عرش طنین انداز شد.
        فرشتگان همه سر به زیر انداختند.خدا گفت : ” ماری در راه لانه ات بود. خواب بودی. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون كند. آنگاه تو از كمین مار پر گشودی.
        ” گنجشك خیره در خدایی خدا مانده بود. خدا گفت : ” و چه بسیار بلاها كه به واسطه محبتم از تو دور كردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی…” اشك در دیدگان گنجشك نشسته بود.
        ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت. های های گریه هایش ملكوت خدا را پر كرد…!
        صفیه پاپی
        سه شنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۶:۱۵

        سوم شعبان،
        ولادت فرخنده مهتر جوانان بهشت
        و آموزگار شهادت،
        حضرت حسين بن علي عليه السلام مبارک و خجسته باد. خندانک خندانک
        سيده فاطمه سيدپور (سپيده)
        سه شنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۶:۵۹
        سلام بزرگوار
        خيلي جالب بود
        راستش کلي با اين شعر زيبا خنديدم
        بانمک و دلنشين بود
        نیره ناصری نسب
        سه شنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۸:۵۶
        درود بر شما بزرگوار

        عالی بود مثنوی شما

        دوستیامون واقعی بود واقعن

        عاشقی حجب و حیا بود واقعن

        واقعن همینگونه بود گرچه این بیت قافیه نداشت ولی حرف حساب بود خندانک خندانک
        پاینده باشید خندانک خندانک خندانک
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        سه شنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۱:۴۲
        درود بر شما

        خندانک خندانک خندانک خندانک

        خندانک خندانک
        همایون فتاح(رند)
        سه شنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۷:۳۸
        احسنت براین کمال و معنی خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        حامد بیدار کهنمویی
        سه شنبه ۴ خرداد ۱۳۹۵ ۱۸:۲۲
        درود بر روان پاک شما عزیزان خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        8