گر چه من ایام خود را سوختم
در عوض بس تجربه اندوختم
توی مغزم خیلی چیزا ریختم
کلی جبرو احتمال آموختم
گوش کن گویم سخن از ابتدا
پس به سوی من بکن گوش اقتدا
بچه بودیم در حدودِ پنج و شش
بود جیب رختمان پر از شپش
هیچ نداشتیم خبر از پول و پله
از ما بیشتر می دونست کور و شله
کارمون درس و کتاب و این قبیل
اولین شاگرد هم بودیم هر ایل (= سال)
انصافن عالی بود اون وقت درسمان
حاضر پاسخ ببودیم هر زمان
گشت ایام و شدیم یک نوجوان
با خیالات و هوس های روان
بود بروفق مرادمان جهان
بی خیال و خوش همه روز و شبان
فکر میکردیم روزگار این جوریه
خوش مزس مثل چایِ تو قوریه
دوستیامون واقعی بود واقعن
عاشقی حجب و حیا بود واقعن
اما امروزا دیگه اون دوستیا
بهترِ هیچی نگم ...(وای روم سیا)
لیلی و ممد چو هم مکتب شدند
عشق و خاک اره هم مرتب شدند
همه چی خر تو خره خیلی تمیز
البته تیزی می خواد بَهر تمیز
بگذریم از این مغال بس عجب
کر چه گویم نیست حتا یک وجب
-----------
آمدیم حالا دبیرستان شدیم
وارد جمع عجیبستان شدیم
تا الان کله که بوی قرمه داشت
بوی شعرو شاعری از آن بخاست
گشت مخلوط این دو باهم شد رفیق
بعد یکم فواره زد حرف رقیق
دید سوژه این قَدَر حالا که هست
پس چرا بر آن کمی خنده نبست؟!
فی المثال :
آموزش از آن طرف درحد فورد
صنعت خودرو به حدِ آکسفورد
اقتصادِ خانواده بر فراخ
اندکی شاید بلنگد در فراخ
کار و بارمان ردیف از هر نظر
عمرنم اندک بیاید در نظر
معتاد و علاف گشته منقرض
چون که یارانه بگشته منقبض
دوست با ما هر چه کشور در جهان
از کومور تا بورگینا و فاسو جان
چون مقام ماه در آسمان شب
اعتبارمان سر دندان و لب
احتراممان کنند هر جا رویم
پایمان خیزند در هر جا شویم
(گر که سالاری شدش بر من دبیر
تو بر این آمارِ من خرده مگیر)
خلاصــــــــــــــــــــه
در وقایع طنز را آمیختیم
اندکی پودر حقیقت ریختیم
با لبی خندان بگریاندیم دل
تا که راحت گردد از آن این دل
ما بگوییم بهر خنده این شعار
هر چند این حرفا ندارند اعتبار
هر که خندید او ز روزی سیر شد
هر که ناخندید زودی پیر شد
موضوعات قاطی شدن در حرف من
خود نفهمیدم چه گفتم در سخن
خوب دگر بس میکنم من حرف مفت
تا نگشته بارم حرفای کلفت
90/4/15
درود برادربزرگوارم
زیبا وطنازانه
ودرعین حال تاثیرگذاربود
آفرین