سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        مهربان

        شعری از

        سيده فاطمه سيدپور (سپيده)

        از دفتر صبوري نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۷ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۲۲:۳۲ شماره ثبت ۴۶۶۴۶
          بازدید : ۴۴۸   |    نظرات : ۲۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر سيده فاطمه سيدپور (سپيده)
        آخرین اشعار ناب سيده فاطمه سيدپور (سپيده)

        کودکي بودم
        مرا باد برد
        سبک بودم
        خالي از منطق هاي سنگين سنگدلي
        بادبادکي هم از سادگي
        در دستانم
        مرا تا آسمان
        به کهکشان هاي دور از آدمي برد
        کودکي بودم
        نميدانستم
        بره هم گرگ مي شود!
        خوش خيال، که با فوت قاصدکي
        آرزوهايم تا خدا مي رود
        پاهايم بي هوا در کوچه بازي مي کرد
        اما چشم هايم
        ديده اند مردمي از جنس درد
        هرروز در خيابان رو به رو
        دروغ ها را
        از باغچه ميچيد
        همان مرد
        که اميد خانه اي بود
        فردا آمد
        با همان نشاط کودکي
        هم بازي گل و بلبل بودم
        شنيدم همه پچ پچ کردن
        زن بيچاره ي شهر
        در ايستگاه فقر
        پاي محبت را بوسيد!
        کودکي بودم
        نمي دانستم
        شهر همچون قبله ي ما نيست
        سقف سبز خانه ي ما
        بوي عطر ياس مي داد
        همه جا غم بود اما
        خدا در آشيانه ي ما بود
        کودکي بودم
        درخت هاي پير باغمان
        شکوفه دادن با آواز مهرباني ام
        روزها با فرشتگان
        شب ها در آغوش خدا خوابيدم
        نمي دانستم
        روزي مي آيد
        چيزي به نام تاريکي
        محبت را مي کشد
        خشم و نفرت حاکم شهر مي شود
        گاهي خوب مي شود!
        گاهي بد! ...
        من همانم که سال ها گذشت
        بود و نبود
        همان بود که هست
        کودک درون ام
        باز
        مهرباني را صدا کرد
        و من
        هر روز در خيابان زندگي...
        زودباور ؟
        کجايي؟
        بيا بازي کنيم!
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        چهارشنبه ۸ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۳:۴۰
        خوش خيال، که با فوت قاصدکي

        آرزوهايم تا خدا مي رود...........آفرین.......برگرد روزهای خوب کودکیم خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        چهارشنبه ۸ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۴:۳۸
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        درود بانوی عزیزم خندانک
        بسیارزیبا بود
        احسنت خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        چهارشنبه ۸ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۷:۳۸
        درود بانو
        بسیار جالب و زیباست خندانک
        مجنون ملایری
        چهارشنبه ۸ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۵:۰۴
        با درود بانو بسیار خوب سروده اید موفق باشی
        ولی الله شیخی مهرآبادی(دیوانه)
        چهارشنبه ۸ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۹:۳۱
        سرکارخانم سید پور، بانوی گرامی، سلام علیکم.
        ..........................................................................
        ....ومن ......
        درخیابانِ زندگی....
        زودباور،..... کُجایی؟.......
        بیا بازی کنیم.
        .................................................
        کاش همیشه کودک بودیم......
        خسته نباشید بانوی بزرگوار....... خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        چهارشنبه ۸ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۲:۰۰
        هر روز در خيابان زندگي...

        زودباور ؟

        کجايي؟

        بيا بازي کنيم!

        ........
        زیبا محکم
        نمگویم برایم موضوعش تازه بود ولی شما برایم تازه نقلش کردید
        این چند خط شما را همیشه در خاطر خواهم داشت
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        همایون فتاح(رند)
        چهارشنبه ۸ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۲۲:۰۵
        درسپیدت روشنی باشد سرور
        هم دوصدرویا وهم شورست ونور خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        علی غلامی
        پنجشنبه ۹ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۶:۱۴
        سلام بر فرهیخته خواهری کوچکتر از من در سن فقط
        سروده زیبایت را چند بار و در چند نوبت خواندم و تا آنجا که ذهنم یاری می کند هرچند کمی حشو و لغات و ترکیبات اضافی دارد به نظر من ....اما بهترین سروده شما شاید همین باشد در دید من و مهم تر براحتی می توان نمود پیشرفت زیاد شما را در آن دید که جای تبریک دارد و اگر بر روی این سروده وقت بگذارید شاید الماسی شود جاودان و اگر هم نشد اینجا جهان سوم است و خم بر ابرویت نیاور...

        کودکي بودم

        مرا باد برد

        سبک بودم

        خالي از منطق هاي سنگين

        مثل کودکی آسمانی

        سبک پاک برد

        در نفسم

        بوی غبارهای ابدیت

        هرچند هراسان

        اما تا آسمان

        حتی به

        کهکشان هاي دور برد

        البته من سرسری نوشتم و اصلا تخصص ویراستاری یا تصحیح ادبی آن هم با فکری مشغول در محل کار را ندارم و صرفا نظرات شخصی است و مطمئنم بهتر از من می توانید بال و پر بهتری به شعرتان بدهید که همیشه جا برای بهتر سرودن هست حتی در بهترین شعرها.....
        خندانک خندانک خندانک

        امیر جلالی( ا م دی )
        شنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۵:۵۵
        کودکی یعنی صداقت و همان زود باوری ... کودک درون شاعر هنوز در همان سن و سال مانده و شعرش را می گوید. مهربانی جزیی از اوست کاری نمی تواند بکند ...
        اثر زیبای شما در هر چند قدم که راه می رفت وارد یک پیچ و یک درگاهی می شد و خواننده را روی سکوی درب خانه ای می نشاند و برایش تصویری به نمایش می گذاشت... هر چند قدم پنجره ای باز می شد رو به حیاطی در قدیم...
        هر چند شاعر به عمد بر سادگی و خوش باوری کودکانه اش طعنه می زند اما این حال را همه آدم ها دارند و گاهی ...که چه عرض کنم خیلی وقت ها گول سادگی خود را می خورند و صدمه می بینند.
        نمي دانستم
        روزي مي آيد
        چيزي به نام تاريکي
        محبت را مي کشد
        اگر حق با شاعر هم باشد ...من چیزی دیگر می گویم که اگر محبت بدست تاریکی کشته شود جای غم نیست چون \" مهربان \" که هنوز زنده است...
        و حرفی زیبا و دلنشین و آرامش بخش زدید که به دلم نشست...
        شب ها در آغوش خدا خوابيدم
        شب ها در آغوش خدا خوابيدم
        شب ها در آغوش خدا خوابيدم
        زیبا بود و بهره بردم و دورد بر شما خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        8