سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 2 دی 1403
    22 جمادى الثانية 1446
      Sunday 22 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲ دی

        موضوع انشاء

        شعری از

        وحید کاظمی

        از دفتر ازاین حرفهای قشنگ نوع شعر ترانه

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۴ ۱۹:۴۹ شماره ثبت ۴۵۱۵۷
          بازدید : ۹۷۶   |    نظرات : ۱۹۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر وحید کاظمی

        به نام پروردگار
        ..........
        ..........
        ..........

        سلام .چند شب پیش، پشت فرمون تو ترافیک نشسته بودم؛ کنار یک پارک خیلی کوچیک وقتی برگشتم و تو پارک و نگاه کردم چشمم افتاد به یک پیرمرد تنها که نشسته بود سیگار میکشید، یه خورده دقت کردم دیدم معلم دوران ابتداییه برادرمه دلم خیلی گرفت خیلی پیر شده بود،تنها و داغون بود،ماشینو یه گوشه پارک کردم و رفتم پیشش چشماش پر از اشک بود وهنوز کیف چرمیش کنارش بود منو که نمیشناخت ولی بازم خیلی خوشحال شد که از تنهایی در اومده بهش گفتم چرا اینجا نشستی این همه پارک خوب بهم گفت اینجا سر گذره شما بچه هامو اینجا میبینم
        برام کلی درد و دل کرد از بازنشستگی و از مشکلات مالی و... وقتی از هم جدا شدیم برام آرزوی خوشبختی کرد و گفت اگه زدمت تو بچگیت منو ببخش هر وقت پدر شدی منو درک میکنی، بهش گفتم الانم درکت میکنم اشکو تو چشماش میدیدم بهش نگفتم که من شاگردش نبودم اصلا . از اون شب حالم ریخت به هم. خیلی تو فکرشم به خودم گفتم این یه نفره تازه ،بقیه دارن چیکار میکنن ،من براشون چیکار کردم؟
        این ترانه ی بداهه تقدیم به همه ی معلمای گل و دوست داشتنیمون که خبری از هیچ کدومشون نداریم.تقدیم به همه ی باز نشسته های تنها

        ....
        ببخشید من پر چونه ام ولی خدایش نمیتونم هی دلم میخواد دربارش حرف بزنم
        ........
        .........
        .........

        دستاش میلرزه ،،، صداش پر از درده
        برای خیلی ها ،،، اون پدری کرده
        رو صندلیه پارک،،،نشسته و تنهاست
        گردی شبیه گچ،،، رو شونه هاش پیداست
        تو هر محله ای ،،، اون بچه ای داره
        اما تو تنهایش ،،، همدم سیگاره
        میبینه اونارو ،،، که رد میشن ساده
        اسمش توی قلبا ،،، از قلم افتاده
        تو خاطراتش باز ،،، گم شده و تنهاست
        تو فکر مشق شب ،،، یا موضوع انشاست
        معصومه، معصومه ،،،چشمای پر اشکش
        به یاد اون روزا ،،، تو دستشه خط کش
        یک خود نویس سبز ،،، تو کیف چرمیشه
        روزش با تنهایی ،،، تو پارک سر میشه

        موهاش سفیده برف،،، رو صورتش چینه
        معلمی تنهاست ،،، این جمله سنگینه
        موضوع انشای،،، امروز ما اینه
        آیا معلمت ،،، تنها و غمگینه؟؟

        خودکارتو بردار ،،، دفترتو وا کن
        یادی دوباره از ،،، حساب و املا کن
        خطی بکش زیر،،، اسم معلما
        مهم ترین چیزی ،،، که برد تو رو بالا
        دستایی که امروز ،،، تنها شد و سرده
        آینده ی ما رو ،،، نقاشی میکرده
        اگر که اون تنهاست ،،، بدون ما بد شدیم
        تو درس معرفت ،،، باصفر ، رد شدیم
        انشاتو خوب بنویس ،،،این امتحان ماست
        معلمی عشقه ،،،این شغل انبیاست

        موهاش سفید و برف،،، رو صورتش چینه
        معلمی تنهاست ،،، این جمله سنگینه
        موضوع انشای ،،، امروز ما اینه
        آیا معلمت،،،تنها و غمگینه؟؟
        .......
        .........
        وحید کاظمی
        .......
        .........

        انقدر اسم معلم اسم بزرگیه که نمیتونم بیخیالش شم دلم میخواد هی بنویسم دستم چسبیده روی کیبورد،از بزرگیه این اسم همین جمله از حضرت امیر المومنین بس که فرمودند :هرکس به من کلمه ای بیاموزد مرا بنده ی خود کرده.
        یکی از کارای خیلی خوبی که مادرم تو دوران کودکیم انجام داد این بود که با تمام معلمام عکس دارم و هنوز هم اسم و قیافه تک تکشون و یادمه بعضی اوقات آلبوممو باز میکنم و بغض میکنم و میرم تو اون دوران از کلاس اول و آقای پارسا معلم خوبم تا کلاس دوم و صفری که از خانوم سالاری گرفتم از کلاس سوم و خدا بیامرز آقای عظیمی که میتونم بگم بهترین معلمم بود و سه ماه آخر و پشت میز خودش میشستم یادمه همیشه به مادرم میگفت این انقدر حرف میزنه آخر گوینده اخبار میشه،آقا عبدالهی با اون پیکان قرمزش، کلاس پنجم و آقای نصیری که همیشه بعد از ظهر دم دادگستری عریضه مینوشت واسه امرار معاشش البته به لطف اداره ی آموزش و پرورش .کل دبیرام ،استادای دانشگاهم که نمیشه اسم بیارم ، همشون و که تازه الان قدرشونو میدونم اون زمان بچه شیطون کلاس بودم و میتونم بگم تا سال آخر دبیرستانم کتک میخوردم ،دلم واسه کتک خوردن تنگ شده الان که بزرگ تر شدم حق میدم بهشون .
        منم بی خبرم از معلمام و دعا میکنم تنها و غمگین نباشن و سلامت و بهروز باشن .
        اینم انشای من که نتیجش میشه نمره ی صفر تو معرفت .
        کاش دوباره بیایم و تو این سن و سال یه انشاء بنویسیم با این موضوع و به خودمون نمره بدیم.

        موضوع انشاء: آیا معلمت تنها و غمگینه؟
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر
        ۵۰ شاعر این شعر را خوانده اند

        نجمه طوسی (تینا)

        ،

        حسام الدین مهرابی

        ،

        مجنون ملایری

        ،

        حمید احمدی اصل

        ،

        وحید کاظمی

        ،

        حسن بذرگری(آیین)

        ،

        شهزاد

        ،

        امیر جلالی( ا م دی )(مدیر)

        ،

        صفیه پاپی(مدیر)

        ،

        عباس زارع میرک آبادی

        ،

        جلال سلطانیا فریاد تا همیشه

        ،

        سامی فرهادی

        ،

        جمیله عجم(بانوی واژه ها)(مدیر)

        ،

        آرمین اسدزاد (الف)

        ،

        عظیمه ایرانپور

        ،

        نیره ناصری

        ،

        محمد علی سلیمانی مقدم

        ،

        ولی الله شیخی مهرآبادی(دیوانه)

        ،

        عباسعلی استکی(چشمه)(مدیر)

        ،

        امیرحسین محمدزاده

        ،

        صابرخوشبین صفت

        ،

        زهرا حسینی

        ،

        احمدرضانظری چروده

        ،

        بهروز عسکرزاده

        ،

        سیده لاله رحیم زاده (آلاله سرخ)

        ،

        حسن علوی (پائیز)

        ،

        زینب نیکخواه پنجکی

        ،

        موسی ظهوری آرام(آرام)

        ،

        مهدی صادقی مود

        ،

        مجتبی شفیعی (شاهرخ)

        ،

        مرتضی اربابی حکم ابادی (مسیح)

        ،

        محسن ملک زاده(رهگذر)

        ،

        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        ،

        مهدی زاهدی (میم شهبا)

        ،

        علی غلامی(مدیر)

        ،

        نوید خوشنام

        ،

        معفر صید محمدی (هاوار)

        ،

        شهیار شاده سری

        ،

        سيده فاطمه سيدپور (سپيده)

        ،

        علیرضا کاشی پور محمدی

        ،

        حوریه (دلشید) اسماعیل تبار

        ،

        موسی عباسی مقدم

        ،

        امیری کرمانشاهی

        ،

        معصومه عرفانی (عرفان )

        ،

        رحیم نبی

        ،

        مریم صفری

        ،

        علی میرزایی( هیچکاک)

        ،

        عبدالرضا فاطمی عبد

        ،

        علی رفیعی

        ،

        نرگس فانی

        نقدها و نظرات
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۰۶:۲۷
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        درود برادربزرگوارم وحید
        آفرینننننننننننننننننننننن
        همیشه موضاعات تروتازه وجالبی داره ترانه هات
        وبسیارزیبا بود
        دست مریزاد خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۰۹:۱۵
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و غمگین
        مبین مشکلات جامعه
        بیست و دوسال سر کلاس درس نشستیم و آموختیم
        بیست سال هم سر کلاس درس دادیم و در کنار آن باز هم آموختیم
        حاصل این تجربه آن شد که\" این روز ها معلمی اعتباری ندارد\" خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۱۱:۱۵
        از اینکه بی هیچ روز یادبود ی بیاد معلمتان بودید نه فقط در روز خاص معلم خندانک
        ...آن هم چنین ساده وصمیمی وروان
        والبته
        عاااااااااااااالی به سهم خودم با سابقه ای نزدیک به 28 سال کاریک دنیا از شما برادر ادیبم بی نهایت سپاس گزارم وخوش حالم که هنوزهم
        در این دنیا هنر معلمی خندانک را امثال شما عزیزان قدر می دانند ...
        امید وارم خدا توان ادامه راه را به ما وهمکاران خوبمان بدهد بخصوص آنانی که عاشقانه در این میدان وارد شدند و مردانه وبا وجدان پاک ماندند .............................................. خندانک خندانک خندانک
        حسام الدین مهرابی
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۰۱:۴۲
        درود دوست عزیز و گرامی
        بسیار زیبا تصویر سازی کردید
        احسنت بر کلام شیوایتان
        مجنون ملایری
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۰۲:۱۵
        باسلام جناب كاظمی عالی تصویرسازی کرده‌اید‌موفق‌باشی
        حمید احمدی اصل
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۰۲:۲۵
        جناب کاظمی عزیز
        برای درک مطلب باید چشم ها رو بست و شعر زیباتون رو شنید
        میشه کاملا در موقعیت قرار گرفت
        قلمتون سبز خندانک خندانک
        حمید احمدی اصل
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۰۲:۲۶
        خندانک خندانک
        حسن بذرگری(آیین نیشابوری)
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۰۴:۴۴
        خندانک خندانک
        فريدوني ( شهزاد)
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۰۴:۴۸
        درود
        عشق يك داغ است بر صورت درد
        درد هم اشكي است بر چهره سرد
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        امیر جلالی( ا م دی )
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۰۵:۰۰
        نمره معرفت شما بیست است...
        موضوعی را با اذهان خوانندگان آثارتان در میان گذاشتید که بسیار تاثیر گذار بود.
        میزان درک و فهم و قدرت لمس روحی شما از این پدیده بسیار قابل احترام و تامل است.
        با شما که در طول این اثر و نوشته ها همراه بودم یاد خاطرات خودم افتادم و کمی محزون شدم...
        شما مرا با خود همراه کردید و این یعنی \" قدرت قلم... \"
        بهره بردم و درود بر شما خندانک
        صفیه پاپی
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۰۵:۵۰
        .................. خندانک خندانک خندانک .....................
        درود برادر مهربان و قدرشناسم خندانک خندانک
        حس خوبی در این ترانه بود.زنده شدن خاطرات مدرسه...معلم کلاس اولم...هنوز کتابی که به من هدیه داده رو دارم :سه سکه ی طلایی!
        چقدر دوستش داشتم...کاش میشد به گذشته راهی بود و سفری میسر بود تا دست تک تکشان را ببوسم...
        افسوس که به قول زنده یاد امین پور:ناگهان چقدر زود دیر میشود...

        ممنون بابت این تقدیمی ارزشمند و زنده کردن خاطرات خوب مدرسه خندانک خندانک

        .................. خندانک خندانک خندانک .....................
        هدیه به اهالی خوب شعر ناب:

        موسی مندلسون آهنگساز شهیر آلمانی، انسانی زشت و عجیب الخلقه بود. قدّی بسیار کوتاه و قوزی بد شکل بر پشت داشت. روزی در هامبورگ با تاجری آشنا شد که دختری بسیار زیبا و دوست داشتنی به نام فرمتژه داشت. موسی در کمال ناامیدی، عاشق آن دختر شد، ولی فرمتژه از ظاهر و هیکل او منزجر بود. زمانی که قرار شد موسی به شهر خود بازگردد، آخرین شجاعتش را به کار گرفت تا به اتاق دختر برود و از آخرین فرصت برای گفتگو با او استفاده کند.
        فرمتژه به حقیقت از زیبایی، به فرشته ها شباهت داشت، ولی ابداً به موسی نگاه نکرد و قلب موسی از اندوه به درد آمد. موسی پس از آن که تلاش فراوان کرد تا صحبت کند، با شرمساری پرسید : آیا می دانید که عقد انسانها در آسمان بسته می شود؟!
        دختر در حالی که هنوز به کف اتاق نگاه می کرد گفت : بله، شما چه عقیده ای دارید؟ موسی گفت: من معتقدم که خداوند در لحظه تولد هر پسری مقرر می کند که او با کدام دختر ازدواج کند. هنگامی که من به دنیا آمدم، عروس آینده ام را به من نشان دادند و خداوند به من گفت: همسر تو گوژپشت خواهد بود!
        درست همان جا و همان موقع من از ته دل فریاد برآوردم و گفتم: خداوندا! گوژپشت بودن برای یک زن فاجعه است. لطفاً آن قوز را به من بده و هر چی زیبایی است به او عطا کن! فرمتژه سرش را بلند کرد و خیره به او نگریست و از تصور چنین واقعه ای بر خود لرزید. او سال های سال همسر فداکار موسی مندلسون بود...
        جلال سلطانیا (فریاد تا همیشه)
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۰۶:۱۱
        درود بر شما
        مانا باشید
        فرهاد سامی
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۰۶:۱۴
        درود به شما زیبا و متاثر کننده بود خندانک خندانک خندانک
        عظیمه ایرانپور
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۰۷:۳۱
        درود بر شما
        و قلم قدرشناستان
        زیبا و دلنشین سروده اید خندانک خندانک
        محمد علی سلیمانی مقدم
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۰۷:۵۱
        هزاران درود به قلب بزرگ شما
        و هزاران احسنت به ترانه ی بسیار زیباتون
        هر چند موقع خوندنش، چشمهای من بارونی شد، اما خوشحالم که کسانی مثل شما با این قلبهای مثل آینه هستند که زیباترین احساساتشون رو با زیباترین واژگان و دلنشین ترین آهنگها به گوش جان مشتاقانی که شاید خودشون در فراموشی غبار ایام گم شدن، برسونند.
        پاینده باشید و دستمریزاد
        خندانک خندانک خندانک
        آرمین اسدزاد (الف)
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۰۷:۵۱
        گردی شبیه گچ رو شونه هاش پیداست...

        سلام به وحید عزیز
        اولین نکته ای که تو سروده هات خودنمایی میکنه، انتخاب موضوعه... موضوعاتی که اونقدر تکرار شدن که واسمون یه امری بدیهی به حساب میان... ولی این وسط، پیدات میشه و با زبونی از دل، موضوع رو جوری به تصویر میکشی که ما غرق شده تو روزمرگی هارو، از شعار زدگی بیرون میاری و چشمامونو به حقیقت باز میکنی...
        واقعا خیلی خوشحالم که هستی و مینوسی و میخونم خندانک خندانک خندانک
        همیشه با رغبت تمام منتظر خوندن فکر نابت از لابلای سطرهات هستم خندانک
        با ارادات فراوان خندانک خندانک خندانک
        نیره ناصری نسب
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۰۷:۵۳
        درود بر جناب کاظمی بزرگوار

        مقام معلم آنقدر والاست که خدا آن را در ردیف انبیا قرار داده است کسی که با جان و دل تلاش می کند علم و اخلاق را به آیندگان منتقل کند جایگاهی بالاتر از آنچه تصور می شود دارد .
        با وجودی که مقام معلم چند مدتی فراموش شده ولی هستند کسانی که همچنان از آنان یاد می کنند .
        شما با قلم خود ارزش مقام آنان را فراموش نکردید و اندیشه بزرگ شما ستودنی است .
        شعری گرچه با غم همراه بود ولی بیادنگه داشتن آنها خود جای شادی دارد و تنها خداست که پاداش دهنده است خندانک خندانک
        در پناه پروردگار باشید
        بسیار سپاس از شما خندانک خندانک خندانک
        ولی الله شیخی مهرآبادی(دیوانه)
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۰۸:۴۳
        جناب آقای کاظمی عزیز، سلام علیکم.
        .............................................................
        بااین سُروده ی زیبا، بنده راهم ،..............به دورانِ کودکی بُردیدو......کلاس و..................
        وهم سی سال آموزگاری خودم...........که ازهمه ی آنها خاطره دارم.........تلخ وشیرین........نمی توانم بگویم کدامشان بیشترست.........
        اگربخواهم ازاین خاطرات حرفی بزنم........(بی اغراق)......مثنوی هفتادمن کاغذ شود..........همین اندازه شُکرمی کنم که دراین سّن.........هنوزهم ،با سه نفرازآموزگارانم ،مُراوده دارم............(درانجمن های شعر)........یکی شان که آموزگارِ کلاسِ دومِ ابتدایی بنده است..........متاّسفانه دیگر....دربسترِ بیماریست...ولی دونفردیگرکه دردبیرستان آموزگارم بوده اند......(ویکیشان،دبیرِ ادبیاتم بوده وشاعرهم هست)خوشبختانه ، سرِ حالند.......
        باورکنید بدونِ اغراق، درمجالسی که باآنها همنشینم.....هیچگاه فراموشم نشده ونمی شود که هنوزهم شاگردِ انها هستم.........آموزگارادبیاتم که شاعرست،....بارها فرموده اندکه فلانی،............مایک زمانی استاد وشاگردبوده ایم.........گذشت آن زمان.........الآن هردو،آموزگاربازنشسته ام.........وهردوهم شاعر...............و(لطف می کنند ومی فرمایند که)خداراشُکر، بنده باید ازشما شعررابیاموزم.........(وبارها این راهم درانجمن،با صدای بلند فرموده اند)....ولی دستِ خودم نیست........هرگاه درخدمتشان باشم..........جُزاحساسِ شاگردیِ ایشان.........چیزِ دیگری برایم سخت است............
        همیشه گفته ام باخود...........یعنی دانش آموزان من هم ،چنین احساسی به بنده دارند؟..............بعضی ازآنها ،گاهی می رسند،محبت می کنند........شرمنده شان می شوم..............بعضی هم نگاهی می کنند(عاقل اندرسفیه).ومی گذرند........نمی دانم.
        جناب آقای کاظمی عزیز، مقصّرشما بودید که این خاطرات رادرمن زنده کردید ..............گرچه همیشه بامَنند.........خاطراتِ سی سال کلاس ودرس......ازهمه ی عزیزان عذرخواهی می کنم..... .اگربی مقدّمه شروع کردم .....وبی مؤخّره تمامش می کنم............
        خدا حفظتان کند جناب کاظمی ........
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        زهرا حسینی
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۰۹:۵۰
        درود بر شما
        زیبا سرودید.
        انشا:
        من یک معلمم و این روزها سخت غمگین و خسته ام.
        تنهای تنها...
        خندانک خندانک خندانک
        احمدرضانظری چروده
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۱۰:۱۷
        وحید توچه انسان خوبی تمام دنیای منو ریختی بهم دوستت دارم پسر تو دیگه کی هستی انسان کامل خندانک خندانک
        بهروز عسکرزاده
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۱۰:۳۶


        درود جناب کاظمی گرامی

        مهر وجود نازنینتان همیشه رخشان عزیز
        دست مریزاد.

        باشید و مهر و سو بپراکنید.
        با مهر
        خندانک
        صابرخوشبین صفت
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۱۲:۴۰
        سلام وحید جان .
        قصه ی معلم برادرت و شعر احساسی ات ، زیبا و بی نظیر بود .
        این حکایت مرا بیاد قصه ی \"بیاد خانم معلم مهربون\"خودم انداخت که سالها پیش آن را در وبلاگهایم ،سایت داستانک و فیسبوک گذاشتم و لایکها و کامنتهای زیادی گرفت .
        زنده باشی برادر خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک : خندانک خندانک خندانک خندانک 2: خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        حسن علوی
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۱۳:۳۵
        بسیار زیبا و درد ناک بود
        منو هم بردی با این ترانت به دوران مدرسه و درس خوندناو شلوغکاریای گاه و بیگاه مخصوصا کتک کاریاب اقایون معلم که وقتی وارد کلاس میشدن شیلنگ و چوب دستیشون قبل از خودشون ظاهر میشد
        گاهی با خودم میگفتم اونا که درس یاد ندادن هی بزور مجبور کردن خفظ کنیم مخصوصا درس لعنتی عربی رو که ازش دوسه کلمه بیشتر یادم نیس ولی از بس معلممون با معرفتو دس به شیلنگ بود و منم حفظیاتم قوی که بدون اینکه کلمه ای بفهمم موبه مو حفظش میکردم که کتک نخوریمو بقول معروف ضایع نشیم پیش بچه ها با این هیکل گندمون
        ولی نوش جونشون همه کتک کاریاشون
        درود بر دل پاک شما و همه شاگردایی که این نگرشو نسبت به اون معلما دارن
        و
        درود به همه اون معلما که اگه در قید حیات هستند ان شاءالله که سالم و سرزنده باشن و اگر نه خدا بر روح و روانشون ارامش ببخشه
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        زینب نیکخواه
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۱۳:۴۶
        درود بر شما و احسنت بر حس انسان دوستانه ي شما ، اين احساس درونتان قابل ستايش و تحسينه خندانک خندانک
        نجمه طوسی (تینا)
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۱۵:۰۶
        سلام بر شاعر گرامی
        میبینید که اولین نفری بودم ترانه تون رو خوندم و باهاش اشک ریختم ولی فرصت گذاشتن کامنت نداشتم . خیلی بااحساس سروده بودید .همه ی ما روزی شاگرد بودیم و روزی معلم می شویم حالا هر کداممان به نوعی .
        چقدر خوبه که وقتی معلمانمان را می بینیم خجالت را کنار بگذاریم و جویای حالشان باشیم .
        اما معمولا پسرها با اینکه بسیار از معلم هایشان کتک خورده اند ولی با معرفت ترند و جلو می آیند و سلام می کنند .
        معلمان تنها دلخوشی شان به ثمر رسیدن زحمات سال ها تدریس شان است . این احساس خوب را از آنان دریغ نکنیم .
        ممنونم از اشتراک این احساس زیبایتان
        💠💠💠💠💠💠💠💠
        وحید کاظمی
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۱۵:۴۵
        خندانک خندانک خندانک
        درود بر شما خوهر خوبم و استاد مهربان بانو طوسی
        ممنونم از حضور نابتون و لطف بسیارتون
        ببخشید اگر غم نشست بر دلتان
        خوشحالم پسندیدید
        پایدار باشید
        خندانک خندانک خندانک
        مهدی صادقی مود
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۱۷:۰۰
        سلام جناب کاظمی عزیز
        خیلی قشنگ بود
        صمیمانه و صادقانه
        شعر اجتماع خندانک

        درود برشما و آن دسته از معلمان عزیزی که واقعا شغلشون رو شغل انبیا می دونستند و از جان و دل تدریس کردند نه اینکه...
          مرتضی اربابی حکم ابادی (مسیح)
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۱۷:۱۶
        سلام دادا
        خيلي لذت بردم ، هم از حرفات و هم از شعرت
        غمنامه بود البته و كلي درد داشت با خودششششششششششش
        كي ميگه پرحرفي اتفاقا گاهي بايد نوشت، گفت ...
        حتي اگه طولاني باشه
        دمت گرم
        مانا باشي برادر
        محسن ملک زاده(رهگذر)
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۱۷:۵۴
        احسنت وحید عزیز
        انسانیتت رو تحسین می کنم
        مفتخرم که دوستمی
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۱۸:۲۸
        درود برجناب کاظمی

        خندانک خندانک خندانک
        معفر صید محمدی (هاوار)
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۲۰:۳۹
        درود بر شما جناب کاظمی عزی ز...مرحبا لذت بردم از اینهمه معرفت نهفته در دلتان
        سعادت رفیق راهتان
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
         شاده سری
        سه شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۴ ۰۴:۰۱
        سلام بر یار غار و یار دبستانی من
        وحید جان واقعا فوق العاده بود ؛ خیلی وقت بود کاری ازت نخونده بودم،هم داستان ابتدت و هم شعرش عالی بود
        لذت بردم
        دست مریزاد
        دیگه انتظارم ازت بالا رفته.
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        سه شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۴ ۱۰:۲۷
        سلام
        میدانی من هم همیشه خواب یک سری از معلم ها را میبینم
        بچه ام که کلاس به کلاس بالا میرود من یاد معلم اون سال میافتم
        یه شعر هم داشتم پیداش کنم برات حتما میفرستم
        به هر حال خودت میدانی کارهای شما همیشه برایم زیباست و شما خیلی خوب اطراف را میبینی
        من تقریبا تمام اطرافم معلم هستند و دوستشان دارم
        .........
        راستی
        ممنون خندانک خندانک خندانک خندانک
        وحید کاظمی
        سه شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۴ ۱۳:۱۰
        خندانک خندانک خندانک
        درود بر آق شاهرخ دوست داشتنی
        خیلی خوشحالم کردی با حضور نابت خوشحالم پسند کردی
        ارادت قلبی دارم و درس پس میدم در حضور شما استاد خوب
        لطف شما همیشه شامل حال من بوده
        ممنونم
        سيده فاطمه سيدپور (سپيده)
        سه شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۴ ۱۴:۱۱
        سلام بزرگوار
        اي،جان چقدر بااحساس و زيبا و عااااااااااااااااالي بيان کرديد
        چقدر زيبا سروديد ،چقدر زيبا صحبت کرديد
        فوق العاده لذت بردم و واقعا از صحبتاي شما کلي گريه کردم نتونستم از اين احساس پاک و زيباي شما ساده بگذرم
        خيلي خوشحال شدم که اين شعر رو سرودين و واقعا لازمه که مراقب تموم اونايي که تنهان باشيم ،مراقب پدربزرگ ها و مادربزرگ ها همه اونايي که معلم هستن يا بودن يا که نيستن باشيم
        منم هربار تو خيابون يا هرکجا يه انسان پير ميبينم قلبم پراز اتيش ميشه پراز درد ،گاهي دلم ميخواد اصلا بيرون نرم تا نبينم تا از تنهاييشون عذاب نکشم

        بزرگوار بسيار سپاسگزارم ،احسنت واقعا احسنت
        علیرضا کاشی پور محمدی
        سه شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۴ ۱۵:۴۷
        سلام دوست من و آفرین به این احساسات زیبا
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        حوریه (دلشید) اسماعیل تبار
        سه شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۴ ۱۸:۵۴
        درود بزرگوار ِ زیبانویس.. خندانک
        بسیار گویا و ملموس سرودین..
        حس عجیبی داشت و منو برد به سال های دووررر..
        نیشِ اشک و دلسوزه های قدیم و مدرسه و معلم و ...
        ستودنیست این سرایش تون..
        زنده باد ..
        خندانک خندانک
        خندانک
         موسی عباسی مقدم
        چهارشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۴ ۱۸:۱۰
        درود بزرگوار زیبا بود منو هم به یاد معلمام انداخت خندانک خندانک خندانک
        معصومه عرفانی (عرفان )
        پنجشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۴ ۱۵:۲۹
        سلام بسیار زیبا سرودید خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        رحیم نبی
        پنجشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۴ ۱۶:۵۹
        وحید عزیز و باشور وشعور دمت گرم
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        مریم صفری
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۲:۳۵
        چقدر خوب که آدمهایی مثل شما روی این کره ی خاکی زندگی می کنن
        چقدر خوب که سیگار تنها همدم بعضی آدمها نیست بلکه با دودش مهربونهایی مثل شمارو پیدا می کنن
        خیلی بزرگی تو این شعر و این متن بود که من نمی تونم چیزی در موردش بگم
        شعرتون زیبا بود
        حستون زیباتر
        سپاس که هستید روی روی این کره ی خاکی خاکی خاکی خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        عبدالرضا فاطمی عبد
        دوشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۴ ۰۰:۲۳
        خندانک
        علی رفیعی وردنجانی
        دوشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۴ ۱۴:۵۴
        خندانک خندانک خندانک
        شاد باشی عزیز
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        7