سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 4 آذر 1403
    23 جمادى الأولى 1446
      Sunday 24 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۴ آذر

        گفتگو باعشق

        شعری از

        احمد رشیدی مقدم (گمنام)

        از دفتر دلسروده ها نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۴ ۱۱:۳۰ شماره ثبت ۴۵۱۴۶
          بازدید : ۳۹۶   |    نظرات : ۳۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر احمد رشیدی مقدم (گمنام)

        گفتگو باعشق
        عشق را گفتم کجائی ؟ گفت جایم در دل است
        هر دلی از من جدا شد ؛ کار او بس مشکل است
         
        چون مرا درعالم کون و مکان مانند نیست
        هرکه از من دور گردد از سعادت زائل است
         
        میکنم روشن ؛ دلی را ؛ گر مرا مهمان کند
        میهمان هر جا که باشم آن مکان هم کامل است
         
        از وجودم فدرتی ما فوق می بخشم بدل
         در تمامی کارها آسودگی را حاصل است
         
        من زحق باشم ؛ جدا نیستم زاو یک لحظه ای
        عشق دیگر غیر من باشد حدیثی باطل است
         
        درد ها از معجزاتم زود درمان میشود
        معجزاتم درد را ؛ درمان بسی هم قابل است
         
        گر به قلبی رخنه کردم رنج همراه من است
        باز می بینم که با رنجم مرا هم مایل است
         
        من یکی بحرم ؛ زطوفان موج در من شد پدید
        هرکه مغروق من است داند مرا بی ساحل است
         
        هرکسی خودرا گذارد اختیار من بدان
        بایدش منزل بصحراها کند بی منزل است
         
        گر بود (گمنام) میگردد زمن مشهور شهر
        میشود مجنون اگر هم ظاهرش چون عاقل است
        یکشنبه نهم اسفند نود چهار .
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۰۹:۴۹
        درود بزرگوار
        غزلی ناب و زیبا
        در وصف حضرت عشق حقیقی خندانک خندانک خندانک خندانک
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۱۴:۲۹
        من زحق باشم ؛ جدا نیستم زاو یک لحظه ای


        عشق دیگر غیر من باشد حدیثی باطل است.........درودتان مهربان استاد خندانک
        مجنون ملایری
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۰۲:۱۱
        باسلام استاد مثل همیشه خوب‌وروان‌موفق باشی
        وحید کاظمی
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۰۴:۲۶
        خندانک خندانک خندانک
        درود بر استاد رشیدزی بزرگوار
        بسیار عالی
        مرحبا
        خندانک خندانک خندانک
        امیر جلالی( ا م دی )
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۰۵:۰۶
        هرکه مغروق من است داند مرا بی ساحل است
        ما دو گونه شاعر داریم ( در این ژانر ) یک: عرفان نویس، دو : عارف . یک شعر عارفانه را یا یک عارف می نویسد مثل حافظ و مولانا و یا یک عرفان نویس مثل...
        اما اثر شما حسی میان این دو را به من منتقل کرد.
        بسیار زیبا بود و دلنشین و با اکثریت فرمایشات شما موافقم...
        درود بر شما خندانک
        صفیه پاپی
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۰۶:۳۳
        .................. خندانک خندانک خندانک .....................
        بسیااار زیباااااا خندانک خندانک خندانک
        .................. خندانک خندانک خندانک .....................
        هدیه به اهالی خوب شعر ناب:

        موسی مندلسون آهنگساز شهیر آلمانی، انسانی زشت و عجیب الخلقه بود. قدّی بسیار کوتاه و قوزی بد شکل بر پشت داشت. روزی در هامبورگ با تاجری آشنا شد که دختری بسیار زیبا و دوست داشتنی به نام فرمتژه داشت. موسی در کمال ناامیدی، عاشق آن دختر شد، ولی فرمتژه از ظاهر و هیکل او منزجر بود. زمانی که قرار شد موسی به شهر خود بازگردد، آخرین شجاعتش را به کار گرفت تا به اتاق دختر برود و از آخرین فرصت برای گفتگو با او استفاده کند.
        فرمتژه به حقیقت از زیبایی، به فرشته ها شباهت داشت، ولی ابداً به موسی نگاه نکرد و قلب موسی از اندوه به درد آمد. موسی پس از آن که تلاش فراوان کرد تا صحبت کند، با شرمساری پرسید : آیا می دانید که عقد انسانها در آسمان بسته می شود؟!
        دختر در حالی که هنوز به کف اتاق نگاه می کرد گفت : بله، شما چه عقیده ای دارید؟ موسی گفت: من معتقدم که خداوند در لحظه تولد هر پسری مقرر می کند که او با کدام دختر ازدواج کند. هنگامی که من به دنیا آمدم، عروس آینده ام را به من نشان دادند و خداوند به من گفت: همسر تو گوژپشت خواهد بود!
        درست همان جا و همان موقع من از ته دل فریاد برآوردم و گفتم: خداوندا! گوژپشت بودن برای یک زن فاجعه است. لطفاً آن قوز را به من بده و هر چی زیبایی است به او عطا کن! فرمتژه سرش را بلند کرد و خیره به او نگریست و از تصور چنین واقعه ای بر خود لرزید. او سال های سال همسر فداکار موسی مندلسون بود...
        عظیمه ایرانپور
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۰۷:۴۱
        درود بر شما
        زیباست
        فقط جسارتا وزن مصرع نهم کمی ایراد داره خندانک
        آرمین اسدزاد (الف)
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۰۸:۰۰
        عشق مگر جز اینست؟

        درودها بر دوست هم شعرم
        عسل میچکد از قلمتان...
        هزاران احسنتتان باد خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمد علی سلیمانی مقدم
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۰۸:۰۲
        درود بر شما
        رقص قلمتان زیباست و خیال انگیز
        بهروز عسکرزاده
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۱۰:۱۶

        درود گرامی

        کلکتان نویساتر
        خندانک
        ولی الله شیخی مهرآبادی(دیوانه)
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۱۲:۴۰
        جناب آقای رشیدی عزیز، سلام علیکم.
        ..............................................................
        گربوَد (گمنام) می گرددزِمن، مشهورِ شهر
        می شود مجنون،اکرهم ظاهرش چون عاقلَ ست
        .........................................................................
        زیباست برادرِ خوبم..........دروصفِ عشق سرودن ،همیشه به دل،می نشیند....
        درمصرعِ (هفتم )و(شانزدهم) با یک هجای کوتاه.....ازوزن خارج شده اید .
        .و(مشهورِ شهر)را(مشهرِ دَهر) بهترست بنویسید.......
        موفق باشید انشاءا...... خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمود دهقان (سخن حق)
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۲۱:۳۹
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        احمد رشیدی مقدم (گمنام)
        سه شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۴ ۱۵:۴۳
        درود فراوان به جناب آقای دهقان عزیز
        بزرگوار از حضور مجازیتان صمیمانه
        تشکر مینمایم وبداهه ای تقدیم میگردد
        شعر منم چو زیب گشت ؛ در اثر نگاه تو
        دیده من فدا شود ؛ زیر قدوم راه تو

        حال سروده ام شده ؛ زیب چه خوش کلام
        جان بفدای تو کنم ؛ هم به شب و پگاه تو
        دست حق نگهدار .
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2