سه شنبه ۶ آذر
|
دفاتر شعر بهاءالدین داودپور تخلص بامداد
آخرین اشعار ناب بهاءالدین داودپور تخلص بامداد
|
دردامن کوهی بلند
مزرعه ای بود وخانه باغ واسطبل وحصاری
اسب لنگ پیری وگاولاغریک خروگوساله ای
چند گوسفند ویکی تنها بزی
سگ نگهبان وچند توله ای
غاز ومرغ ویک خروس و اردکی.چند جوجه ای
با طلوع آفتاب در باز وهمه در راه کار
روزها کار گاو علف خواری بودشیر اندوزی
ودم غروب ماست بندی
فشار شیر استخوان براو راست کرده بود
گوساله ها محروم زشیر مادر
اسب پیر لنگ لنگان زیر شلاق پشت گاری
این است جانم درد کاری
تاکه بری زود باری
چه لذت بخش برصاحب چه زجر آور براسب
ودردش گم شود به زیر جیر جیر چرخ گاری
بچش شلاق بکش کار وباری
چه خوش باشد حقیری ونداری
وگوسفندان سرمست از عطروبوی علف ها
خواب می دیدند خواب رنگی روز وشبها
غافل از سلاخی وپوست کندن ها
مرگ با آدمی یا ....گرگ
تخم مرغ مرغ بدبخت کی شود هم قد یک غاز
این ستم کاری کجا باید بگفت از دست صاحب کار بی ساز
سگ نگهبان تیره بخت هر سه شیفت باشد به کار
این نباشد عیب وعار
صاحبش هم از سخاوتمندیش جای گوشت واستخوان
از غرور وجهل خویش ریزد به پایش چند تکه نان
سگ نگهبان دم تکان
برصاحب خوش مرام ومهربان
بچه های صاحبان
لوس وننر چاق وچله مفت خوران وچون خران
کله پاچه .سینه ی مرغ .شیر گاووتخم غاز.....
بی حیایند ناسپاسند این صاحبان بی مرام
جای شکر در پای سفره می دهند آروغ باز
روزگار ورازهای سر به مهر
طبل بی عاری ...ساز بیکاری ودرد کاری
.......غم مخور ای سروغمگین
باز می آید سراغت یار دیرین......عاقبت نیک
ارادتمند خوبان شعر ناب حقیربهاءالدین داودپور(بامداد)
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.