بی یک خط شعر
1-
چه دلتنگیم گاه.....
دل به ترانه باران می سپاریم
در گیسوی پیچیده بر نت های باد
بی یک خط شعر
رقص برگ هایی خیس را
می نویسیم با مدادی...
به خطی آبی بر باران
در آواز باد.....
ده شاه بیت غزل می سراییم
ده...شاه...بیت
خود ده غزل است..
نه یک غزل!
راستی آیا کسی می داند؟
امروز روز شروع است
یا پایان!؟
فردا را بی خیال
با احترام پیشکش به سر کار!
2-
شاید دگر دردی...
در این جمع..
بر این مرهم نیست!
امروز دیگر...
درد مشترکمان نیست انگار
باید به درد خود پرداخت
مگر ندیده ای ...
هم درد تو
هیچکس مرهم نیست!
3-
فاجعه احساست را به ستیز نکشان
رها کن خود را.....
دعوایی نیست...حتی پری برای پرواز...
در سپیده دم پاک و بی ابر و بی غبار
آفتاب هر روز جور دیگری
یک جور می تابد!
پ.ن:
تمام دقایق را شمردم
تا ساعت آمدن را بسازم
در فضای معلق روحم
یک لحظه فریاد می کشد
گذشته فقط یدکی است
برای شادی حالا...
تا ساختن فردا.....
ضبط صدا را به درخواست برخی از دوستان بزرگوار که لطف دارند همیشه
با یک گوشی معمولی انجام داده ام و امیدوارم کاستی هایش را بپذیرید.
پانوشت یا پی نوشت به شعر ضربه میزند ...مخصوصا قبل از شعر
تعارفی نیست در آن صورت کمتر کسی شعر را می خواند ...اما چه کنم که من می نویسم
من از برادرم لادون پرند (آقای غزل) یاد گرفتم که...شعر را باید با وسواس زیاد فرستاد و درست هم می گوید
اما این شعر را همین طوری و بی ادیت فرستادم!
یعنی فی البداهه.....اما سالها گذشت از آن
تقدیم به رضا نظری....هم برادر و هم استاد خوبم
و به مناسبت تولد خواهر خوبم سرکار خانوم
جمیله عجم(بانوی واژه ها)
*_*
*_*
*_*
بهمن 94
شهر من کرمانشاه