سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 27 آبان 1403
    16 جمادى الأولى 1446
      Sunday 17 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲۷ آبان

        شهرزادم

        شعری از

        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)

        از دفتر سپید مشق های آلاله سرخ نهم نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۴ ۱۶:۲۷ شماره ثبت ۴۴۷۸۵
          بازدید : ۱۵۵۴   |    نظرات : ۲۴۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        آخرین اشعار ناب آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)

        هزار ویک شبست 
        "شهر زادم"!
        -قصه گوی هر شب تنهایی تو-
        ...آی غریبِ نشسته ی نزدیک
        در فاصله ها ،
        سرودمت ،لحظه لحظه
        تا آرام شوی.
        روشن کردم،خلوت دلت
        با فانوس چشمانم!
        پُر کردم ،حجم سینه ات 
        با ترنم افسانه ای!
        حزن وغم درونم ،
        در پس ابر سکوت،پنهان
        -برای خوب شدن دل تو-
        ...قد کشیدی سرو مستانه ام
        در جنگل واژگان عشق
        دلواپس کلامم!
        بی قانون  زن این جنگلم،
        از شبی که اولین قصه را بافتم
        با گیسوان آشفته سپیدم...
        برای"تو"
        مرا "شهرزاد"بخوان وبنویس!
        آلاله سرخ- بهمن نودو چهار
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر
        ۵۷ شاعر این شعر را خوانده اند

        سید حاج فکری احمدی زاده(ملحق)

        ،

        مجنون ملایری

        ،

        مجتبی شفیعی (شاهرخ)

        ،

        سیده لاله رحیم زاده (آلاله سرخ)

        ،

        دکتر رجب توحیدیان آغ اسماعیلی(سالک)

        ،

        مرتضی اربابی حکم ابادی (مسیح)

        ،

        امیر جلالی( ا م دی )(مدیر)

        ،

        حوریه (دلشید) اسماعیل تبار

        ،

        عباسعلی استکی(چشمه)(مدیر)

        ،

        مجید اسکندری

        ،

        محسن محمدرضاخانی

        ،

        طيارغيبعلي زاده

        ،

        نجمه طوسی (تینا)

        ،

        علیرضا محدثی

        ،

        اله یار خادمیان(صادق)

        ،

        وحید کاظمی

        ،

        عباس زارع میرک آبادی

        ،

        نیره ناصری

        ،

        منصور شاهنگیان

        ،

        پرستو پورقربان

        ،

        جمیله عجم(بانوی واژه ها)(مدیر)

        ،

        عباس وطن دوست

        ،

        حسن علوی (پائیز)

        ،

        مهناز نصیرپور

        ،

        زهرا حسینی

        ،

        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        ،

        رضا عزیزی (رهگذر)

        ،

        آرمین اسدزاد (الف)

        ،

        علیرضا کاشی پور محمدی

        ،

        محمد علی سلیمانی مقدم

        ،

        موسی عباسی مقدم

        ،

        صفیه پاپی(مدیر)

        ،

        احمد محمود امپراطور

        ،

        زهرا منصوری

        ،

        محسن زندی

        ،

        صابرخوشبین صفت

        ،

        بهاءالدین داودپور تخلص بامداد

        ،

        علی صادقی(صادق)

        ،

        میثم دانایی

        ،

        رحیم نبی

        ،

        جعفر جمشیدیان تهرانی

        ،

        اسفندیار گلزار

        ،

        ولی الله شیخی مهرآبادی(دیوانه)

        ،

        لـــــــــــــــیلا رنجبران

        ،

        الیاس صاحبکاران (چَغوک)

        ،

        بابک فغفوری

        ،

        م نادم

        ،

        عباس یزدی (طوفان)

        ،

        هانیه چاووشی

        ،

        ایلیا

        ،

        فریبا غضنفری (آرام)

        ،

        هما تیمورنژاد

        ،

        بهروز عسکرزاده

        ،

        یونسی(یونس)

        ،

        احمد رشیدی مقدم (گمنام)

        ،

        محمد علی نعمتی (حقیر)

        ،

        مهدی صادقی مود

        نقدها و نظرات
        احمدی زاده(ملحق)
        پنجشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۴ ۲۳:۱۴
        سیده رحیم زاده بزرگوار بسیار غنی و زیبا سروید مرحبا دارید گرانقدر عزیز خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        سه شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۴ ۰۳:۳۰
        یک برداشت یک سپید
        آغاز شعر ، با معرفی زمان و موقعیت است :
        \\\"هزار ویک شب است \\\"
        هزار و یک شب ، افسانه ای دلکش را به یادمان می آورد که زنی با کمال و زیرک ، هر شب با قصه ای که در واقع ادامه ی قصه ی شب قبل است ، شاه را که در موقعیت بحرانی خطر آفرینی است ، در پناه شگفتی های قصه های خود ، آرام نگاه می دارد .

        و سپس شاعر خود و موقعیتش را نشان می دهد :
        \\\"\\\"شهر زادم\\\"!
        -قصه گوی هر شب تنهایی تو- \\\"

        در اینجا ، شاعر ، مقام و موقعیت خود را به مثابه ی همان شهرزاد قصه ها ، مشخص می کند . اما اینک ، مخاطب او ، کسی است که گرفتار غربت خویش است و بی تاب شورشهای درونی و پریشانِ تاریکی درون !

        شهرزاد سپید ما ، او را می سراید ! اما چگونه ؟! شاید سرودنی عاشقانه . همین که آن غریب نزدیک نشسته ، احساس تنهایی خود را واگذارَد و به دنبال نجوای عاشقانه ای بگردد که او را صدا می زند تا دلی به دل او راه یابد و از بند تنهایی اش برهاند . و شاید لحظه لحظه سرودن در تشبیهی باشد از آن غریب به شعری که کم کم پرورده می شود تا کامل شود !

        شاید اولین اوج این هیجان شور انگیز ، زمان تلاقی نگاه شهرزاد و آن غریب است ! آن جا که جادوی نگاه شهرزاد ، چونان خورشیدی بر تاریکی دل آن غریب ، می تابد و آن را روشن می کند :
        روشن کردم،خلوت دلت
        با فانوس چشمانم!
        ضمنا تشبیه چشمان یا شاید هم \\\" نگاه \\\" ، به فانوس ، بسیار زیبا و بدیع است .
        شهرزاد ، در روند عاشقانه ای که به غریب ، هدیه می کند ، هرگز پای غصه های خویش را پیش نمی کشد تا مبادا خلوت دلخواه را برای مخاطب خود ملال انگیز کند :
        \\\" حزن وغم درونم ،
        در پس ابر سکوت،پنهان \\\"
        در ادامه به عبارتی زیبا بر می خوریم که تجلی گر گذران هزار و یک شب با این غریب است و تغییراتی که در مخاطبِ شهرزاد در طی این روند ، ایجاد شده است :
        \\\" ...قد کشیدی سرو مستانه ام \\\"
        سپس به پرانتزی برمیخوریم که شهرزاد ، جسورانه ، خود را توصیف می کند :
        \\\" بی قانون زن این جنگلم، \\\"
        در واقع ، تکلیف خود را با همه مشخص می کند که :
        ما عاشق و رند و مست و عالم سوزيم
        با ما منشين اگر نه بد نام شوي ( حافظ)
        شهرزاد در جنگل عشق از هیچ قانونی تبعیت نمیکند و اصولا در عشق ورزیدن ، ترتیب و قانونی از پیش تعیین شده وجود ندارد . همه چیز را عشق و کشش بین عاشق و معشوق ، تعیین می کند ؛ و شگفت اینکه تجربه ی عشق برای هر کس ، منحصر به فرد است !

        و در ادامه ، شهرزاد مشخص می کند که خود او نیز ، از عوارض این زمان طولانی در امان نمانده :
        \\\" از شبی که اولین قصه را بافتم
        با گیسوان آشفته سپیدم...
        برای\\\"تو\\\"

        فصل پایانی این داستان ، در واقع ادامه ی همان خصلت شهرزادیست . یعنی در واقع شهرزاد در پایان هزار و یک شب خود ، ترجیح می دهد تا آن غریب ، او را همچنان در همان حال و هوا ، در نظر بگیرد :
        مرا \\\"شهرزاد\\\"بخوان وبنویس!
        انگار این هزار و یک شب ، شکوهمندترین اثر هنری شهرزاد در شور آفرینی عشق به مخاطب خود است که نمیخواهد هرگز نادیده گرفته شود .
        ...
        تصویر سازی های این سپید ، بسیار جذاب و دل انگیز است و رنگ حزن و حرمان را می توان در پس زمینه ی آن ، به خوبی دید .
        احساس میکنم می توانم این سپید را منطبق کنم بر روح مادرانه ای که در پس این هزار و یک شب نهفته است و این همه عشق ورزیدن ، شاید تقلای بی بدیل مادری است که شهد عشق را در رگ دلبند خویش از زمان بارداری تا قد کشیدن و بزرگی او تزریق می کند و مخصوصا این که در پایان سپید همچنان شهرزاد می ماند ، میتواند بیانگر این باشد که خصلت های مقدس مادرانه ، پایان ناپذیرند و همچون روح زندگی ، پایدار و جاودانه اند .

        ...
        بسیار لذت بردم از سروده ی عمیق و زیبایتان و صد البته تحلیل خود را بر مبنای ظن و پندار خودم استوار کرده ام و امیدوارم از این شاگرد خود ، بپذیرید .

        برداشت زیبای استاد محدثی گران ارج بر ساده سپید اینجانب
        عباسعلی استکی(چشمه)
        دوشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۴ ۱۸:۳۵
        درود بانو
        بسیار زیبا و دلنشین بود
        دستمریزاد
        شاد باشید خندانک خندانک خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        سه شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۴ ۰۶:۲۸
        بی قانون زن این جنگلم،


        از شبی که اولین قصه را بافتم


        با گیسوان آشفته سپیدم...


        برای\"تو\"


        مرا \"شهرزاد\"بخوان وبنویس!
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        درود بانو آلاله ی عزیزم خندانک خندانک خندانک
        بسیاربسیارزیبا وتاثیرگذاربود
        کیفورشدم خواهریی
        عالیه خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        مجنون ملایری
        دوشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۴ ۱۶:۰۷
        باسلام استاد عزیز عالی سروده‌اید موفق باشید
        امیر جلالی( ا م دی )
        دوشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۴ ۱۷:۵۱
        از شبی که اولین قصه را بافتم
        با گیسوان آشفته سپیدم...
        برای\"تو\"
        مرا \"شهرزاد\"بخوان وبنویس!
        اصل قصه هزار و یک شب شهرزاد قصه گو، حکایت سیر و سلوک عاشق و معشوق است ( به عقیده بنده حقیر )
        تصاویری که شاعر در این اثر سپید زیبا نقش زده اند هم حکایتی دیگر از سفر روحانی عاشق و معشوق است.
        چه بخوانم ترا و چه بخوانی ام ...
        قصه ما نا تمام نوشته شد
        این شب است که اشک می ریزد از فراق ما...
        خانم رحیم زاده شعری که ریشه در احساس حقیقی دارد مثل گلاب خوشبوست و مثل عسل شیرین...
        بسیار دلنشین بود و خیال انگیز نیز... درود بر شما خندانک
        حوریه (دلشید) اسماعیل تبار
        دوشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۴ ۱۷:۵۹
        دلم
        شب پره ی کوچکی ست
        که به هوای تابشِ چشمانت
        پرگشوده،
        راه بنما...*دلشید*

        درودها بانو آلاله ی سرخینه فامم.. خندانک
        چه زیبا سکوتِ سکرآورِ سینه را به خنکای سبزینه های مسکوت، پیوند داده ای ..
        دست مریزاد..
        لذت می برم از خوندنتون بانوی من..
        زنده باد..
        خندانک خندانک
        خندانک
        مجید اسکندری
        دوشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۴ ۱۹:۱۱
        سلام.استاد عزیز.عالی سروده اید. خندانک
        محسن محمدرضاخانی
        دوشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۴ ۱۹:۱۸
        درود زیباوروان پاینده باشید
        علیرضا محدثی
        سه شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۴ ۰۱:۳۹
        سلام بر استاد و سیده ی بزرگوار ، سرکار خانم رحیم زاده خندانک خندانک

        باز هم سپیدی زیبا از شما ، روبروی اشتیاق من ، خودنمایی می کند . خندانک خندانک

        آغاز شعر ، با معرفی زمان و موقعیت است :
        \\\\"هزار ویک شب است \\\\"
        هزار و یک شب ، افسانه ای دلکش را به یادمان می آورد که زنی با کمال و زیرک ، هر شب با قصه ای که در واقع ادامه ی قصه ی شب قبل است ، شاه را که در موقعیت بحرانی خطر آفرینی است ، در پناه شگفتی های قصه های خود ، آرام نگاه می دارد .

        و سپس شاعر خود و موقعیتش را نشان می دهد :
        \\\\"\\\\"شهر زادم\\\\"!
        -قصه گوی هر شب تنهایی تو- \\\\"

        در اینجا ، شاعر ، مقام و موقعیت خود را به مثابه ی همان شهرزاد قصه ها ، مشخص می کند . اما اینک ، مخاطب او ، کسی است که گرفتار غربت خویش است و بی تاب شورشهای درونی و پریشانِ تاریکی درون !

        شهرزاد سپید ما ، او را می سراید ! اما چگونه ؟! شاید سرودنی عاشقانه . همین که آن غریب نزدیک نشسته ، احساس تنهایی خود را واگذارَد و به دنبال نجوای عاشقانه ای بگردد که او را صدا می زند تا دلی به دل او راه یابد و از بند تنهایی اش برهاند . و شاید لحظه لحظه سرودن در تشبیهی باشد از آن غریب به شعری که کم کم پرورده می شود تا کامل شود !

        شاید اولین اوج این هیجان شور انگیز ، زمان تلاقی نگاه شهرزاد و آن غریب است ! آن جا که جادوی نگاه شهرزاد ، چونان خورشیدی بر تاریکی دل آن غریب ، می تابد و آن را روشن می کند :
        روشن کردم،خلوت دلت
        با فانوس چشمانم!
        ضمنا تشبیه چشمان یا شاید هم \\\\" نگاه \\\\" ، به فانوس ، بسیار زیبا و بدیع است .
        شهرزاد ، در روند عاشقانه ای که به غریب ، هدیه می کند ، هرگز پای غصه های خویش را پیش نمی کشد تا مبادا خلوت دلخواه را برای مخاطب خود ملال انگیز کند :
        \\\\" حزن وغم درونم ،
        در پس ابر سکوت،پنهان \\\\"
        در ادامه به عبارتی زیبا بر می خوریم که تجلی گر گذران هزار و یک شب با این غریب است و تغییراتی که در مخاطبِ شهرزاد در طی این روند ، ایجاد شده است :
        \\\\" ...قد کشیدی سرو مستانه ام \\\\"
        سپس به پرانتزی برمیخوریم که شهرزاد ، جسورانه ، خود را توصیف می کند :
        \\\\" بی قانون زن این جنگلم، \\\\"
        در واقع ، تکلیف خود را با همه مشخص می کند که :
        ما عاشق و رند و مست و عالم سوزيم
        با ما منشين اگر نه بد نام شوي ( حافظ)
        شهرزاد در جنگل عشق از هیچ قانونی تبعیت نمیکند و اصولا در عشق ورزیدن ، ترتیب و قانونی از پیش تعیین شده وجود ندارد . همه چیز را عشق و کشش بین عاشق و معشوق ، تعیین می کند ؛ و شگفت اینکه تجربه ی عشق برای هر کس ، منحصر به فرد است !

        و در ادامه ، شهرزاد مشخص می کند که خود او نیز ، از عوارض این زمان طولانی در امان نمانده :
        \\\\" از شبی که اولین قصه را بافتم
        با گیسوان آشفته سپیدم...
        برای\\\\"تو\\\\"

        فصل پایانی این داستان ، در واقع ادامه ی همان خصلت شهرزادیست . یعنی در واقع شهرزاد در پایان هزار و یک شب خود ، ترجیح می دهد تا آن غریب ، او را همچنان در همان حال و هوا ، در نظر بگیرد :
        مرا \\\\"شهرزاد\\\\"بخوان وبنویس!
        انگار این هزار و یک شب ، شکوهمندترین اثر هنری شهرزاد در شور آفرینی عشق به مخاطب خود است که نمیخواهد هرگز نادیده گرفته شود .
        ...
        تصویر سازی های این سپید ، بسیار جذاب و دل انگیز است و رنگ حزن و حرمان را می توان در پس زمینه ی آن ، به خوبی دید .
        احساس میکنم می توانم این سپید را منطبق کنم بر روح مادرانه ای که در پس این هزار و یک شب نهفته است و این همه عشق ورزیدن ، شاید تقلای بی بدیل مادری است که شهد عشق را در رگ دلبند خویش از زمان بارداری تا قد کشیدن و بزرگی او تزریق می کند و مخصوصا این که در پایان سپید همچنان شهرزاد می ماند ، میتواند بیانگر این باشد که خصلت های مقدس مادرانه ، پایان ناپذیرند و همچون روح زندگی ، پایدار و جاودانه اند .

        ...
        بسیار لذت بردم از سروده ی عمیق و زیبایتان و صد البته تحلیل خود را بر مبنای ظن و پندار خودم استوار کرده ام و امیدوارم از این شاگرد خود ، بپذیرید . خندانک خندانک خندانک

        همواره موفق و موید باشید استاد عزیز ! خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        اله یار خادمیان(صادق)
        سه شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۴ ۰۳:۳۵
        سلام و درود بر سیده بزر گوار بانو رحیم زاده بسیار ارزشمند و قابل تقدیر می باشد این سپید سروده ی شما
        و سلام درود بر استاد وسروم جناب محدثی که نظر وبرداشت
        زیبا و ارزشمند خود را به تصویر کشیده اند و شعر رونمایی کرده اند بار دیگر درود و سلام بر هر دو بزر گوار خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک


        عباس زارع میرک آبادی
        سه شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۴ ۰۵:۲۶
        سلام و درود بر استاد رحیم زاده عزیز
        بسیار زیبا و قابل تقدیر سروده اید
        احساس یک عشق پاک را در وجود انسان زنده می کند
        لذت بردم بزرگوار
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        وحید کاظمی
        سه شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۴ ۰۵:۲۷
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        درود بر شما خواهر مهربانم
        استاد آلاله عزیز بارها خوندم و هر بار یک چیز جدید کشف کردم در شعر
        به این میگن شعر مرحبا بر شما
        منتظر شعر بعدیتون هم هستیم
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        سه شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۴ ۰۵:۲۸
        برای\"تو\"


        مرا \"شهرزاد\"بخوان وبنویس!
        .......
        شهرزاد
        خوابم کرد
        تا خوابم را بدزدد
        سالهاست که قصه اش را تکرار میکند
        کلاغ به خانه نرسیده
        خانه اش را شهرزاد دزدید
        .........
        سلام
        زیبا بود و ببخشید که شهرزاد محله ما اینطوری بود
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        نیره ناصری نسب
        سه شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۴ ۰۵:۳۸
        بی قانون زن این جنگلم،


        از شبی که اولین قصه را بافتم


        با گیسوان آشفته سپیدم...


        برای\"تو\"


        مرا \"شهرزاد\"بخوان وبنویس! خندانک خندانک خندانک

        سپاس آلاله جان عزیزم
        سپیدی بس زیبا مانند همیشه از دستان پرتوانت خواندم و لذت بردم . پاینده باشی مهربانم خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        پرستو پورقربان (آنه)
        سه شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۴ ۰۶:۲۰
        سلام مهربان خواهرم خندانک
        شعرتان زلالی خاصی دارد ... انقدر که اشک هایم از پیله ی دیده پر گشودند ...
        هزار و یک شبست
        شهرزادم ...
        چه کرده ای بانو ....
        سپاس ها خندانک

        غم هایم را
        تا میکنم
        لای دل،
        بس بمانند،
        شاید روزی
        کسی
        مرا
        خواند ......


        خندانک
        منصور شاهنگیان
        سه شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۴ ۰۶:۲۹

        همچون همیشه پر از مفاهیم شاعرانه و اساطیری ...

        احسنت بانو ...

        خندانک خندانک خندانک خندانک
        عباس وطن دوست
        سه شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۴ ۰۸:۴۸
        خندانک

        سلام

        بسیار زیبا ودلنشین بود بانو رحیم زاده عزیز

        سروده های زیبایتان خیلی بر دلم می نشیند

        خندانک صد درود خندانک
        مهناز نصیرپور (بانوی فصلها)
        سه شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۴ ۱۰:۲۴
        آلالۀ سرخ من
        بسیار زیبا و لطیف بود مثل گلبرگهایت خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        زهرا حسینی
        سه شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۴ ۱۱:۲۴
        خندانک خندانک
        دلنشین و زیبا
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        سه شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۴ ۱۱:۳۴
        خندانک خندانک
        رضا عزیزی (رهگذر)
        سه شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۴ ۱۱:۴۹
        سلام
        بسیار زیبا
        لذت بردم خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        آرمین اسدزاد (الف)
        سه شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۴ ۱۲:۱۰
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        علیرضا کاشی پور محمدی
        سه شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۴ ۱۳:۰۱
        سلام و درود چه زیبا و تامل برانگیز سروده اید
        دست مریزاد
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        محمد علی سلیمانی مقدم
        سه شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۴ ۱۳:۱۹
        درود بر شما
        بسیار زیبا و خاطره انگیز بود

        بگو ای شهرزاد قصه گویم
        داستان حزن و اندوه درونت را
        که در پس کوچه های انتظار شب
        ....
        نگاهم بر دهان توست

        خندانک خندانک
        ببخشید بانو، به قدری زیبا بود سروده تان، که لکنت زبان.گرفت، قلمم
        که در وصف آن، بگوید
         موسی عباسی مقدم
        سه شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۴ ۱۳:۱۹
        درود بزرگوار زیبا بود خندانک خندانک
        احمد محمود امپراطور
        سه شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۴ ۱۳:۳۴
        بانوی هنر و ادب برایتان موفقیت های مستدام تمنا دارم خندانک خندانک خندانک
        صفیه پاپی
        سه شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۴ ۱۳:۴۲
        ..........‌.....‌. خندانک خندانک خندانک ..............
        بسیاااار زیبااااااا بود استاد سپیدهای لطیف خندانک خندانک خندانک خندانک
        هزاراااان درود خندانک خندانک خندانک خندانک
        ......‌‌‌‌‌‌‌............ خندانک خندانک خندانک ...........
        هدیه به اهالی خوب شعر ناب خندانک
        روزی نویسنده جوانی از جورج برنارد شاو پرسید : استاد ، شما برای چه می نویسید ؟
        برنارد شاو جواب داد : برای یک لقمه نان
        نویسنده جوان برآشفت : متأسفم! برخلاف شما من برای فرهنگ می نویسم!
        و برنارد شاو گفت :
        عـــــیبی نــــدارد ، پسرم! هرکدام از ما برای چیزی می نویسیم که نداریم!
        محسن زندی
        سه شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۴ ۱۴:۱۷


        روشن کردم،خلوت دلت


        با فانوس چشمانم!


        پُر کردم ،حجم سینه ات


        با ترنم افسانه ای!


        حزن وغم درونم ،


        در پس ابر سکوت،پنهان


        -برای خوب شدن دل تو-


        ...قد کشیدی سرو مستانه ام


        در جنگل واژگان عشق
        خیلی خیلی عالی ودلنواز سروده اید همکارعزیز
        صابرخوشبین صفت
        سه شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۴ ۱۵:۰۳
        درود به سیده بانوی شاعره
        زنده و سرسبز باشی استاد
        بارها و بارها سروده ی زیبایت را خواندم.
        تصویر سازی زیبایی در شعرت هست.
        موفق باشی خندانک خندانک خندانک
        بهاءالدین داودپور تخلص بامداد
        سه شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۴ ۱۵:۳۲
        درود برشما استادگرامی وسپاس از سخاوتمندیتان با هدیه ی احساس پاینده باشید خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        علی   صادقی
        سه شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۴ ۱۵:۴۹
        سلام ...

        فقط با ید گفت

        ما شا الله.......................... خندانک .........................
        میثم دانایی
        سه شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۴ ۱۷:۱۹
        درودهابرشمابانو...سروده بسیار زیبایی بوداحسنت خندانک
        رحیم نبی
        سه شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۴ ۱۷:۴۹
        بسیار دلنشین خندانک خندانک خندانک خندانک
        جعفر جمشیدیان تهرانی
        سه شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۴ ۲۲:۱۲
        درود و افرین بانوی گرامی
        خندانک خندانک خندانک
        اسفندیار گلزار
        چهارشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۴ ۰۶:۲۱
        درود بر سیده ی بزرگ وار
        زیبا سروده اید خندانک خندانک خندانک
        ولی الله شیخی مهرآبادی(دیوانه)
        چهارشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۴ ۰۶:۴۴
        سرکارخانم رحیم زاده ی، بانوی گرامی، سلام علیکم.
        ................................................................................
        دوستان ، بارها نوشتند وتکرارنمودند،هریک قسمتهایی........ویا (پاراگرافی) ازاین سروده ی بسیار زیبا وخیال برانگیزرا..........
        ضمنِ تقدیرازشما بانوی گرامی..............برداشتِ بسیارزیبای، جنابِ محدثّی عزیز را،پسندیدم...دربابِ این (سپید).
        وازتاخیرم عذرخواهی می کنم.
        موفق باشید .
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        لیلی
        چهارشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۴ ۰۷:۳۹

        هزار ویک شبست


        \"شهر زادم\"!
        درود بانو
        همین ابتدای کار دست خودت را برای مخاطب روکرده اید مخاطب می داند چهمی خواهد بخواند
        یکبار شعر را از اینجا خواندم

        ...آی غریبِ نشسته ی نزدیک


        در فاصله ها ،


        سرودمت ،لحظه لحظه


        تا آرام شوی.


        روشن کردم،خلوت دلت


        با فانوس چشمانم!


        پُر کردم ،حجم سینه ات


        با ترنم افسانه ای!


        حزن وغم درونم ،


        در پس ابر سکوت،پنهان


        -برای خوب شدن دل تو-


        ...قد کشیدی سرو مستانه ام


        در جنگل واژگان عشق


        دلواپس کلامم!


        بی قانون زن این جنگلم،


        از شبی که اولین قصه را بافتم


        با گیسوان آشفته سپیدم...


        برای\"تو\"


        مرا \"شهرزاد\"بخوان وبنویس!
        ----البته اخرش می توانست در ایهام خاص تری تمام شود ومخاطب اینطور برداشت کند .
        بابک فغفوری (پور)
        چهارشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۴ ۲۱:۳۲
        خندانک خندانک خندانک
        عباس یزدی (طوفان)
        پنجشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۴ ۱۰:۰۹
        سلام بر شما و زیبایی اندیشه اتان خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک

        در جنگل واژگان عشق
        دلواپس کلامم!
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ایلیا
        پنجشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۴ ۱۸:۳۶
        چه زیبا می شود وقتی که در عمق نگاه تو
        برای زندگی دستی ،گرفته دست روییدن ....... از طلعت خیاط پیشه
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        فریبا غضنفری  (آرام)
        جمعه ۳۰ بهمن ۱۳۹۴ ۰۰:۲۰
        بانویم، لطافت و احساس شعرتان مجذوب کننده بود
        درودها خندانک خندانک خندانک
        بهروز عسکرزاده
        جمعه ۳۰ بهمن ۱۳۹۴ ۱۹:۳۶

        درود گرامی

        کلکتان نویساتر
        خندانک
        یونسی یونس
        جمعه ۳۰ بهمن ۱۳۹۴ ۲۳:۲۷
        عرض ادب احترام
        بی نهایت زیبا و ماهرانه .... لذت بردم . احسنت و احسنت
        از شبی که اولین قصه را بافتم
        با گیسوان آشفته سپیدم...
        برای\"تو\"
        مرا \"شهرزاد\"بخوان وبنویس!
        احمد رشیدی مقدم (گمنام)
        شنبه ۱ اسفند ۱۳۹۴ ۱۸:۳۹
        درود فراوان به سیده بزرگوار سرکار خانم رحیم زاده
        زیبائی سروده واظهار نظر عزیزان بقدری
        باشکوه است که مرا به حیرت برده وبه قول معروف
        جائیکه عقاب پر بریزد
        از پشه لاغری چه خیزد ؟
        جز آنکه دعا کنم بجانت
        هرگز به دلت غمی نریزد
        دست حق نگهدار
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        مهدی صادقی مود
        يکشنبه ۲ اسفند ۱۳۹۴ ۱۸:۵۳
        خندانک خندانک
        بسیار زیبا
        لذت بردم
        برقرار باشید سرکار خانم رحیم زاده عزیز
        خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3