*شعر دوران آموزش سربازی (دژبان آجا)*
آمده ام به سربازی
تا که یاد گیرم اسرار جانبازی
تا که مردی برای خویش شوم
تا که شیری برای ایران شوم
لیک مقدمه ای دارد هر کار
مقدمه سربازی هست آموزشی
به امر مربی باید بدو رو روی
به هر سو می روی باید شتا بان روی
به چپ روی یا که راست
منم با صدای بلند بگی
در کلاس های درس حاضر بشینی
البته بسته فرهنگی رو با خود ببری
اصول نظامی و اصول دین رو یاد بگیری
به وقت امتحان با نمره 100
اگر شد چند روزی مرخصی بگیری
برای انجام هرکار باید اجازه بگیری
گرنگیری باید کلاغ پر بشین پاشو یا حالت شنا بگیری
گوش به فرمان مربی باش که گوشت را نگیرد
گربگیرد تو را صوغات کلاه آهنی دهد
تو بیخت می کنند یا که باز داشتت می کنن
تورا فرمان به پا کفتن می کنن
گویی که پای مفت را یافته اند
تو را راهی میدان می کنند
به وقت صبح گاهی
تو هم با عزمی چند برابر
از گروهان بغل سبقت بگیری
به هر سو که می روی نظم یادت نرود
از بغل دستی یا روبرو نظام یادت نرود
به وقت نماز مهرو قرآن یادت نرود
بعد از کلی مکافات در نصف روز
سلفت با قاشقت در کمدت یادت نرود
غذای ارتش را گر می خوری
مواظب باش که دل درد نگیری
که ارتش چون و چرایی ندارد
به وقت نظافت در محدوده خویش
نظافت کن که ارتش ارشدی دارد
مبادا که نامت را نویسد
که ارتش پدری مادر ندارد
به وقت خاموشی ساکت نشین
که نامت در لیست غایبین نگردد
عقب گرد کن که تختت را بیبنی
بشمار سه ام در بالای آن نشینی
اگر پاسی نداشتی آسوده می خوابی
اگر هم پاس داشتی منتظر می خوابی
این بود یک روز یک سرباز
اگر سرباز باشی که می دانی
اگر سرباز نیستی که می خوانی
احمدرضایی پایدار
دلنوشته ای زیباست
قدیم ها پدر (روحش شاد) می فرمود : برو سربازی تا آدم شوی
و سرباز ها میخواندند:
بیا بیا ای جناب سروان رحمی تو بکن بر من جوان
نگهبانم آی نگهبانم ، نگهبان دور گروهانم
........
شاد باشید