دوشنبه ۳ دی
خدا می خندد شعری از عباس عابد ساوجی
از دفتر پرنیان نوع شعر
ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۰ ۰۳:۰۱ شماره ثبت ۴۴۵۱
بازدید : ۹۸۹ | نظرات : ۱۴
|
دفاتر شعر عباس عابد ساوجی
آخرین اشعار ناب عباس عابد ساوجی
|
حسنک،
رفت بازار
چه خبر بود
بازار شلوغ
مشتری ها به قطار
همه چی بود
اما چه گران!
دل شکسته شده بود
خدا را پرسید ؟
اُوه...!!؟؟
باید بدوی
پیرهن را بدری
کفش پاره کنی
سجده کنی
پیشاني تو پینه کند
پاک شوی
دو فرشته
به حسابت برسند
قبر ، فشارت ندهد
مار و مور....
حسنک داد کشید!
بس کنید
من به یک نام خدا خرسندم
دست خالی، پای تاول زده
سایه ای بود نشست
قطره ای اشک
به اندازۀ یک مروارید
خدا را میدید که به او میخندید
واشاره که بیا ، حسنک زود بیا
ما به تو مشتاق تریم
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.