سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        مترسک

        شعری از

        ایمان نوش آذری

        از دفتر شعرناب نوع شعر هایکو

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۶ بهمن ۱۳۹۴ ۰۰:۰۶ شماره ثبت ۴۴۲۲۱
          بازدید : ۱۰۰۶   |    نظرات : ۲۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر ایمان نوش آذری

        آنقدر در مزرعه ماندم
        خیالم برد صاحب آنم
        مترسکم
        کودنِ مغز پوشالی......
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۴ ۱۴:۰۵
        درود گرامی
        کوتاه و زیباست خندانک خندانک خندانک
        حسين زرتاب
        چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۴ ۰۳:۰۶
        سلام و سپاس دوست ارجمند

        قلمتان همواره پویا
        ولی الله شیخی مهرآبادی(دیوانه)
        چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۴ ۰۸:۰۳
        جناب آقای نوش آذریِ غزیز، سلام علیکم.
        ................................................................
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        صفیه پاپی
        چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۴ ۰۸:۴۷
        ................... خندانک خندانک خندانک .......................
        درود همشعر خوبم خندانک
        زیباااا بود خندانک خندانک خندانک
        مترسک می تواند نماد تنهایی، دانایی، درماندگی، عشق و سکوت و ...هم باشد
        سپاس بابت انتشار آن خندانک خندانک
        ..................... خندانک خندانک خندانک .........................

        هدیه به اهالی خوب شعر ناب:

        جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت: «بین شما کسی هست که مسلمان باشد؟»
        همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد. بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت: «آری من مسلمانم.»
        جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا. پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند. جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که می‌خواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک احتیاج دارد. پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت که به مسجد بازگردد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاورد.
        جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید: «آیا مسلمان دیگری در بین شما هست؟»
        افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پیرمرد را به قتل رسانده نگاهشان را به پیش‌نماز مسجد دوختند. پیش نماز رو به جمعیت کرد و گفت: «چرا نگاه می‌کنید؟ به خدا قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمی‌شود!»
        وحید کاظمی
        چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۴ ۰۹:۰۷
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        درود بر شما
        مریم صفری
        چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۴ ۱۲:۱۱
        و من مترسک ساده کنار جالیزم
        که از شکوه حضور کلاغ لبریزم
        کلاغ دلبر من دور می شود زین جرم
        که من مترسک ساده کنار جالیزم

        بداهه..مریم صفری
        تقدیم
        هاوارِ هَه لوی
        چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۴ ۱۳:۲۲
        سلام
        دستمریزاد خندانک
        ایمان نوش آذری
        چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۴ ۲۲:۱۲
        خندانک
        محمد رحیم کاظمی
        پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۰۸:۳۵
        سلام
        کوتاه و زیبا
        دستت درد نکنه خندانک خندانک خندانک
        مسعود احمدی
        پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۱۳:۵۴
        درودی دگر باره بر شما...
        دست مریزاد خندانک خندانک خندانک خندانک


        بیتی از آخرین سروده ام :

        یک شب دوباره خشم خود را جار خواهم زد !

        در ناف « تهرانسر » خودم را دار خواهم زد !
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        6