يکشنبه ۲۷ آبان
غم فاصله ها شعری از مهگل بارانی(باران)
از دفتر شعرناب نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۴ ۱۲:۴۳ شماره ثبت ۴۴۲۰۱
بازدید : ۷۴۶ | نظرات : ۱۲
|
دفاتر شعر مهگل بارانی(باران)
آخرین اشعار ناب مهگل بارانی(باران)
|
# تو که خوابیدی،
جهان خوابید...
من ماندم و باران🌧
از دردهایم گفتم برایش،
از بی رحمی ها،
از غربت،
از فاصله،
از دل آشفتگی ام،
تمام نگفتنی ها را برایش فریاد زدم،
خون بارید... اشک هایم را شست،
در آغوشم کشید،نوازشم کرد،آرامم کرد،،یخ زده بود،،،
واژه هایم را در گوشش گفتم و فریاد زد...
هنوز آرام نشده،،،
حالا من زانوانم را در آغوش گرفتم و نگاهش میکنم،
بارها التماس کرد که برایت لالایی میخوانم و بخواب...
گوش من بدهکار نیست، من بی آغوش او چگونه پلکهایم را ببندم؟
باران آرام بگیر مهربان...
چگونه؟؟
چه کسی حال تو را جز من خواهد فهمید دختر بارانی عزلت نشین؟
گفته بودم من شاه خودمم،توکه نباشی به هییییچ آغوشی پناه نمیبرم،زانوانم را محکم بغل میگیرم،هنوز پا به پایم اشک میریزد باران...
و من در حسرت نبودنت زانوانم را محکم در اغوش کشیده ام....
دلم اما رام نمیشود،
تو در آغوش که هستی حالا؟
دستانت روی موهای چه کسی حرکت میکند؟؟
عشقی میانتان هست؟؟
باران را میفهمد؟
احساس بارانیت را چه؟
وای وای
ببار...
و من نیز...
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.