سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        شب باران

        شعری از

        محمد فروغی

        از دفتر شعرناب نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۴ ۰۰:۱۶ شماره ثبت ۴۳۷۹۸
          بازدید : ۵۴۱   |    نظرات : ۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر محمد فروغی

        شب باران 
        خیال نازک یاران 
        نخواهد شست این خون را 
        نه سیل اشک 
        نه این باران 
        غم دوران 
        نم باران 
        شب پایان این زندان 
        نگاه تو 
        نگاه من 
        صدای رعد 
        میان چشم هامان آسمان یکباره خون بارید 
        شب باران 
        نشسته در حیاط خلوت زندان 
        و تیری ایستاده آن میان در انتظار جوخه ی اعدام
        لبی خندان 
        که چتری هدیه می آورد دژخیمان 
        و می خندید زیر لب
         که چتر ها را باید بست 
        زیر بارانی از تیر باید رفت...
        شب باران 
        تیرباران
        در حیاط خلوت زندان
        نگاه تو 
        نگاه من 
        صدای رعد
        خندیدم 
        چو می گفتی از این اشک و از این باران، دیده ی باروت نمناک است 
        ندانستی هنوز
         باروت، گرگ باران دیده ی دژخیم انسان است
        و یادت هست آن شب را 
        که ظلمت بود 
        چراغ رابطه خاموش 
        در حیاط خلوت زندان تنهایی 
        من بودم به تیری بسته دستان امیدم را 
        و غم فرمان تیر نیستی می داد
        نگاه تو 
        نگاه من 
        گرفتی آن سلاح سرد را از غم 
        مرا با گرمی عشقی به دست خویش آن شب کشت چشمانت 
        رهایم کردی از زندان تنهایی...
        شب باران 
        چتر های باز دژخیمان 
        تیرباران شد 
        باران شد 
        دست های بسته بر تیری 
        در حیاط خلوت زندان 
        چتر از دست تو هم افتاد... 
         شب باران 
        پشت ابر ها در آسمان ما، شهاب باران بود 
         در زمین آن ها اما
        در میان قلب من تیرباران بود  
        و خونی ریخت ...
        نخواهد شست این خون را
        نه سیل اشک
        نه این باران
         
         
         
         
         
         
         
         
         
         
         
         
         
         
         
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        دوشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۴ ۱۹:۴۹
        خندانک خندانک خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        سه شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴ ۱۲:۲۲
        درود گرامی
        نیمایی زیبا و خوش آهنگ خندانک خندانک خندانک
        وحید کاظمی
        سه شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴ ۱۴:۰۳
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        بهاره ترابی (بهارنارنج)
        پنجشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۴ ۲۳:۰۹
        بسیار زیبا و خوش آهنگ خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4