سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 4 آذر 1403
    23 جمادى الأولى 1446
      Sunday 24 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۴ آذر

        (( نقــاب ))

        شعری از

        وحیدی ( شيرازی)

        از دفتر استحاله هاي قديمي نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۰ ۰۶:۰۰ شماره ثبت ۴۳۱۶
          بازدید : ۱۳۳۸   |    نظرات : ۵۷

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه


        چشم هاى من

        به دست هاى او نگاه

        دست هاى من بسوى او دراز

        در انتظار و حيرتم

        چگونه مى رسد

        بسر شب دراز

        تصورى ! كه د لبخواه

        تجسمى كه پايه اش عبث

        شراره اى كه حاسلش

        گناه...


         

        بيگانگى را...

         با پيوستگى در هم آميختم

        و معجون وار نوشيدمش

        نگين درشت سينه ريز بدليش را...

        الماسى درخشان فرض كردم

        خرد شده...

        بر آسمان سياه دلش

        همچون ستاره ها !

        بر تارك سپيدرارى سرش

        نور لطيف مهتابى از خيال

        زيبا نمود چهره ى زشتش بچشم من

        كه ديدمش خندان !

        نقاب فريب قشنگى

        به انبوه زخم ها...

         

         

         مادام بعد از آن

        مى پرسمش

        ز هر كس و

        هر كس ز هر چه هست

        مرگست اين

        يا كه حياتى دوباره است

        اين سايه

        سايه ى آن مرغ خوب روى ؟

        افتاده بر سرم

        صبح سعادت من است

        يا حاصل انديشه ى فريب ؟

        يا انگاره ى...

         اندوهى كه بس عميق...

         

         

        در كنج يك تنهائى يك خلوت اسير

        با پيچ و تاب درهم يك خط آشنا شدم

        تا ديده بستم و فكرش مرا ربود

        مستانه وسوسهْ مجذوب و مبتلا شدم

         

         

         

        بارى به هر جهت

        صبحى سپيد بود

        فكرش بسر

        مايه ى شوقى عجيب بود

        با من مدام در سفر و در گذار بود...


         

        تا يك زمان... !

        ناگاه ابرى

        كه...

        بسيارتيره و درد آلوده است

        ابرى كه حاصل دود و بخار هاست

        پرخاشجوى و هويدا كننده است

        مستى نمى شناسد و

        خاراى كوه هاست

        پوشاند آن

         آسمان رونق گرفته را

        پنهان نمود...

        مهتابى آن رخساره را

        پيدا نمود

         آسمان تيره ى گذشته را

         

        وحيدى شيرازى:زمستان سال 1355 هجرى شمسى - شيراز

         

         

         

         

        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5