از شب یلدا سخـن گفتـن فراوان است وخوب
می رسد پیغام شادی ها از آغار غروب
آخـر پاییـز و آغـاز زمستـان گفتـه پیـر
جشن طولانی ترین شب بود و باشد دلپذیر
رفت وآمدها در این شب لذّتی دارد عمیق
لحظه هایی در فراغت نزد یاران شفیـق
محفل و بزمی برای اُنس و الفت با کسان
بهره های معنوی از بهترینهای جهان
بذله گویی کردن و شوخی برای شور و حال
پر زدن در شهر رؤیاهای شیـرین با دوبال
خاطرات خوش بسی در ذهن مردم ماندگار
رسم زیبای شب یلدا و یاد کردگار
از قضا مـوسیقی صاحب دلی دارد طنین
می نوازد دوست در آرامش آهنگ وزین
عاشق و معشوق و عشق و شاعر و شعر و شراب
منقل و سیخ و زغـال قرمز و دودکباب
پارچ آب و چای و دوغ و سایر نوشابه جات
کیک وشیرینی کنار جعبه ی نقل و نبات
سفـره چون گردد مهیّا از برای صرف شام
ترشی ناب و غذا البته می چسبد به کام
شاکرم از داده های خالق یکتـا بسـی
بـا خــدا حتماَ به باغ آرزوهـا مـی رسی
حرف یلـدا با سبدآن شب انار آوردن است
سیب سرخ و پرتقال و هندوانه خوردن است
دست یلدا گوهر جان را نوازش می کنـد
بر حفـاظت ازگرفتاران سفـارش می کنـد
کارد و چنگال و به گلدانها گل و ظرف بلـور
لوسترو لامپ و نما و صحبت و جشن و سرور
شرکت یاران میان جمع حاضرعالی است
برسر این سفره جای عدل و عادل خالی است
***
محمدرضا تاریوردی
برگرفته از کتاب "خاطرات سفالی"