سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 17 ارديبهشت 1403
  • روز اسناد ملي
28 شوال 1445
    Monday 6 May 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      دوشنبه ۱۷ ارديبهشت

      سوز و گداز

      شعری از

      باقر رمزی ( باصر )

      از دفتر دفترچه بغلی سیاه مشقهای من نوع شعر غزل

      ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴ ۱۷:۳۴ شماره ثبت ۴۲۷۲۸
        بازدید : ۷۷۶   |    نظرات : ۲۱

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه


      سوز و گداز
       
      جانم از خاک است ولی از دیده آب آید برون
      از شرار سینه ام اشک مذاب آید برون
       
      این چه خوشبختی بود کندر ضمیر آید مرا
      نی حقیقت بلکه رویایی ز خواب آید برون
       
      جان من در آشنائیها غریبیم عن قریب
      باید از سوز جدائیها کباب آید برون
       
      ای قرار بی قراریهای ما ما را چه شد
      آب زمزم را که گفتی از سراب آید برون ؟
       
      آید هر دم در دلم سوز و گداز دیگری
      کز همین سوز و گدازم کی جواب آید برون ؟
       
      جانم از یمن دعاها بی خطر بادا ولی
      این نشاید تا ز نا شکری ثواب آید برون
       
      شکرت ای جانا که در جانم نهادی خویش را
      گر چه از این دیدگان خون خضاب آید برون
       
      من در این ویرانه افتادم ولی برخاستم
      پس چسان تا می خندم از چشمانم آب آید برون ؟
       
      نتیجه تصویری برای گریه
      باقر رمزی باصر
      پائیز 94
      ۷
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      زینب نیکخواه
      چهارشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۱:۳۷
      من در این ویرانه افتادم ولی برخاستم

      پس چسان تا می خندم از چشمانم آب آید برون خندانک خندانک خندانک
      سلطان محمد الهی وردک
      سه شنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۵ ۰۹:۲۲
      سلام بزرگوار طبع زیباتان را دوست دارم اما توصیه میکنم اشعار تان را در حال و هوای نو و بکر بسرایید تا در مقایسه با اشعار استادان متقدم و شعر اصلی که از آن پیروی شده شعر تان ضعیف بچشم نیاید .

      آنقدر مستم که از چشمم شراب آید برون

      از دل پر حسرتم دود کباب آید برون

      یار من در نیمه شب ار بی نقاب آید برون

      زاهد صد ساله از مسجد خراب آید برون

      صبحدم چون رخ نمودی, شد نماز من قضا

      سجده کی باشد روا چون آفتاب آید برون؟

      قطره‌ی درد دل جامی به دریا اوفتد

      سینه سوزان، دل کباب، ماهی ز آب آید برون
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0